علت مصونیت کارمندان مرد فاسد ادارات؛ وقتی امیالشان بیدار می شود، کشف شد: ' زنها همیشه، مقصرند. '!
در خبرها، شنیده ایم دادستان قزوین طی نامه ای، تهدیدهائی مبنی بر تحت تعقیب قرار دادن بانوان شاغل در ادارات که به مسئله حجاب خود، بی اعتناء باشند، داشته اند. امید است این نگرانیها و تهدیدها کمی هم، به سمت کارمندان مرد فاسد ادارات که از همه فرصتها، جهت آزار و اذیت رساندن به ارباب رجوعهای خانم و نیز، همکاران مونثشان، بهره برداری می کنند، سوق پیدا کرده تا امنیت جانی و روانی ما بانوان نیز، تامین گردد. فساد صرفا، در پوشش، نیست؛ گاهی رفتار شخص - علیرغم پوشش مناسبی که داراست - پر از عریانی و بی پردگیست. جالب است نه با مردی که با بی حرمتی به بانوان، شخصیت، آبرو، جسم و روان آنها را مورد هجوم امیال نفسانی خویش، قرار می دهد، برخورد قانونی صورت می گیرد و نه با زن زاینده آن زانی کثیف و شخص محکوم همواره، دختر یا زن تظلم خواه خواهد بود.
کدام مرجع تقلیدی برای این نوع قضاوتها و انتظامات از جانب نیروی انتظامی، حراست، بازرسی و ...، مجوز شرعی و مهر تایید صادر می کند؟ مردان نیز، هنگام حضور در اجتماع، ادارات و سایر اماکن عمومی، ملزم به پنهان ساختن مردانگی و صفات مردانه خویش، می باشند تا دیگران؛ بخصوص بانوان، از آسیبهای ناشی از آن، در امان بمانند. طوری صحبت نشود که گوئی جنسیت به زنان، اختصاص داشته و مردان جنسیتی ندارند که ملزم به پوشیدنش، باشند.
برای گرفتن مشاوره از بخش معاضدت ' دیوان عدالت اداری '، به آن بخش محترم، مراجعه کرده بودم تا در رابطه با کارمندان غاصب یکی از ادارات که با همدستی ساکنان محل، به اشغال سرزمین ما، دست زده بودند، مشاوره ای داشته باشم. ماه مبارک رمضان سال پیش بود؛ همان ماه خدائی که همواره، در رسانه ها، از تلاش مومنان در جهت کسب فیض الهی، سخنها می شنویم. پیش از من، خانمی با حجاب برتر که کارمند آموزش و پرورش بود به سهولت، مشاوره و راهنمائی خود را دریافت کرده و مرخص شد. نوبت به من، رسید که اسناد و مدارک و جوابیه غاصبانه اداره مربوطه را نشان آقای مشاور داده و منتظر پاسخگوئی بودم که بدون تلاشی اندک - همچون بازیکنان حرفه ای فوتبال - پاسکاری را آغاز نموده و مرا به دادسرا، ارجاع دادند. گفتم: ' مگر شکایت از ادارات متخلف دولتی، در حوزه کاری شما، نیست؟ ' در عوض استفاده از زبان نیم مثقالی، از سر چند کیلوئیش، استفاده و پاسخ منفی فرمودند. از او که کتابهای قطور حقوقی متعددی روی میز کارش، چیده و عنوان ' دکتر ' را هم، یدک می کشید، با تعجب، پرسیدم: ' شما این همه، کتاب خوانده اید؛ ولی جواب سوال مرا نمی دانید؟ '. با وقاحت هر چه تمامتر، گفت: ' چرا! می دانم؛ ولی به این جا، مربوط نمی شود. ' همکارانش هم که داخل اتاق، بودند یک چشمشان به ارباب رجوع خود، بود و چشم دیگرشان هم، به ما و با پوزخند و اشاره، به جناب دکتر والا مقام، می فهماندند که: ' اعتناء نکن. تحویلش نگیر که برود. ' او هم، با گستاخی بیشتری، پاسخ داد: ' من دیگر، نگاه نمی کنم. '
من که شاهد رفتارهای زشت و زننده آنها - آن هم، مقابل دیگر ارباب رجوعها - بودم، با ناراحتی، گفتم: ' چطور کار بچه گانه این خانم را سریعا، راه انداختید؛ اما این خرابکاری میلیاردی به شما، مربوط نیست؟ '. صدای همکارانش؛ در حمایت از وی، به گوشم، رسید: ' خانم! چرا چانه می زنی؟ برو دیگر. ' از اطاعت کورکورانه، سر باز زده و گفتم: ' هنوز، جواب مرا نداده است. کجا بروم؟ ' که شروع کرد به احضار مردی که حامی مرد بینوا باشد. مرد مورد نظر آمد و بعد از تذکر راجع به لباسم، مرا به قسمت بازرسی بانوان، راهنمائی نمود تا رسیدگی به موضوع بلوای به راه افتاده، آن جا، انجام پذیرد. ناگفته نماند یکی از ترفندهائی که کارمندان خاطی ادارات در مواجهه با بانوان، از خود به نمایش می گذارند دستاویز قرار دادن مسئله پوشش آنان است. هنوز، داخل نرفته بودم که همکار دکتر والا مقام در نقش وکیل وی، مقابل در، پدیدار گشت و گفت: ' اولا به او، بگوئید لباسش را درست کند، ... . ' و چون نکته دیگری به مغزش، خطور نکرد، بدون ذکر نکته دوم، از مقابل در، ناپدید شد.
بازرسان پس از شنیدن اظهارات من درباره ماجرا و اینکه به اجبار، قضیه را به تنهائی، دنبال کرده و مورد تهدید و آزار بسیاری نیز، از جانب کارمندان - به دلیل مونث بودنم - قرار می گیرم و بعد از دادن دلداری، لب به پند و نصیحت خواهرانه، باز کرده و گفتند: ' ماه رمضان است و آقای دکتر هم، روزه هستند. مسلم است با دیدن توی گردن بلوری، حواسش پرت می شود. شالت را درست کن. خواهی دید کسی جرات نگاه چپ انداختن به تو را هم، به خود نمی دهد. به قول خودشان: ' باید کفاره بدهند، اگر به ما، نگاه کنند. ' '
آن چه که به وضوح، دیده می شد رنگ باختن کلاهبرداری، آزمندی، سهل انگاری و اهانتهای کارمندان ادارات بود، در مقابل شال سفید من. به حقیقت، گفته اند: ' همه چیز در مقابل سفیدی، رنگ می بازد. '! واقعا هم که چه جرم سنگینی! شاید چاره کار تبعید من باشد تا شیرینی تناول زمین اینجانب به کامشان، تلخ نگردد.
- ۹۶/۰۵/۲۲