باغ عدن

پیام های کوتاه

دولت جمهوری اسلامی ایران آن قدرها که با مدل پوشش بانوان، مشکل دارد - با وجود پوشش کاملی که دارند و صرفا، به دلیل شکل و رنگ لباس - کاملا، آشکار است با مردان ایرانی و حتی افغانی، پاکستانی، آفریقائی و ... که حضور غیرقانونی آنها در کشورمان، مسلم است، در توافق کامل، به سر می برد؛ به نحوی که اگر موجودی مذکر، وحشی و بی تمدن تمام وجودش را تبدیل به آلت تناسلیش، نموده و داخل اتومبیلها، سوار بر موتورسیکلتها یا پیاده در معابر و خیابانها، با انواع سخنان و حرکات زننده، مشغول به رخ کشیدن آلت خود برای دختران و زنان ایرانی، گردد، نه تنها، مورد برخورد، قرار نخواهد گرفت؛ بلکه با شکایت قربانی هم، چنان بی تفاوت عمل می گردد که گوئی مقصر دختر یا زنیست که تنهاست یا پوششش آنی نیست که سلیقه ایشان است.

توئی که وظیفه ات برقراری نظم  و امنیت برای شهروندان کشور، بوده و ماهانه، جیبهایت را بابت انجام همان وظیفه، انباشته می کنی! توئی که پوششم بهانه ایست برای عدم انجام همان وظیفه! وای بر من، اگر برای کسب توجه و یاری توئی که بنده شیطانی، پوشش پاک و سفیدم را تغییر داده و خود را آلوده توجه ها و محبتهای کشکیت نمایم! یاور و پشتیبان من همان خدائیست که پروردگار جهانیان است. اگر شرط انجام وظیفه ات انتخاب پوششیست که تو می خواهی، بدان من بنده تو نیستم. تو می توانی از کاری که بر عهده ات، است، شانه خالی کنی؛ ولی حق من همیشه، محفوظ بوده و روزی، تقاص خواهی داد.

  • ۱۶ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۰۱
  • بنده خدا

ماده حیوان نجیب ایرانی! نترس! بی جفت نخواهی ماند!

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۴۵ ق.ظ

زن بیشعوری که سکوتت را در مقابل مزاحمین نوامیس، متانت فرض کرده  و مردان ایرانی هم، برای راضی نمودنت، به همراهی با کثافتکاریهایشان، تو را بیش از پیش، دچار این توهم، ساخته اند! توئی که زنان خارجی را به دلیل یادگیری فنون دفاع شخصی و تلاش برای روحیه جهادیشان - همان گونه که دختران انبیاء و امامان، بوده اند - شرور، خشن و منحرف می دانی! تو اگر متین بودی، روبروی خدایت، متانت به خرج داده و اجازه نمی دادی هر زناکار مفسدی با نزدیک شدن به تو و سکوت نشانه رضایتت، رحمت را که معبد و محضر خداست این چنین آلوده گرداند. تو را چه به نجابت و مقام عاشقی خدا؟

تو ماده حیوان متعفنی هستی که از ترس بی جفت ماندن، چادر سر نموده و مزاحمتهای زناکاران را می پذیری تا هم، از آن، مایه افتخاری نصیب خود، گردانی که هنوز آن قدر، جاذبه جنسی برای رفع شهوات مردان کثیف، داری و نیز، با همرنگ شدن و سازگاری با محیط زیستت، سکوتت را ' متانت نداشته ' معنا کنی؛ چرا که حیوانات نر محیط زیستت این چنین ماده حیوان زناکاری را می پسندند.

ولی بدان پشت همه کارهایت، ترس از دست دادن جفت، پنهان شده؛ ای ماده حیوان کثیف و به خیال خود عفیف ایرانی!

  • ۱۶ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۴۵
  • بنده خدا

بانوان حجاب برتری بسیار بسیار مطهر ایرانی که از فرط پاکی و قداست، چندان اشباع گشته اید که یارای خویشتنداری نداشته و آن را به شکل فورانهای ناگهانی، از خود، بروز می دهید و ترکشهای این فوران امر به معروف و نهی از منکر، به دختران پاک و معصوم ایرانی هم، اصابت و روح پاک و بکر آنها را مخدوش می گرداند! این همه امر به معروف و نهی از منکر نمودید که به تصورتان، معروف و به گمانتان، منکر بود. اکنون، وقت آن رسیده که پاسخ آن همه الطافی را که هم، خود و هم، فرزندان‌ پسرتان سالهاست در خیابانها و معابر شهرهای ایران، در حق ما دختران باکره؛ ولی در نظر شما، ' بدپوشش '، روا می دارید دریافت کنید.

سالهاست همه دختران شهرهای ایران چوب رحم ناپاک شما را می خورند که آن را با خروارها پارچه سیاه، پوشانده اید. سالهاست ما دختران را ملعبه عشق و عشق بازیهای پوچ و احمقانه حیوانی خود کرده اید. سالهائی که ما دختران در نگاه داشتن پاکیزگی خود - نه با چادرهای مشکی؛ بلکه با همان شالهای سفید - می کوشیدیم، شما با همسران کثیفتان، در اتاق خواب، مشغول عشقبازی بودید و ثمره آن را بعد از ۹ ماه، وارد اجتماع می کردید. بعد هم، آن چنان شکمهای این نطفه های ناپاک را با لقمه های حرام، اشباع نمودید و آن قدر، آنها را در آغوش ناپاک خود و شوهرانتان، فشردید که هر چه پاکی و معصومیت داشتند را در میان عطر گناهانتان، گم کردند. به آن حد از گمراهی، کشانیدشان که هر چه ' گناه ' است را ' پاکی ' و هر چه ' پاکی ' است را ' گناه ' می پندارند.

شمائی که فرزندانتان را طوری تربیت می کنید که همچون خود، پاکی فردی و جامعه را فدای آلت تناسلی خود گردانند تا بیش از پیش، به زمین خاکی، چسبیده و بقائشان تضمین شود! شمائی که وابستگیتان به این کره خاکی، شما و فرزندانتان را تبدیل به حیواناتی تمام عیار، نموده که با آن همه چادر و مسجد و جانماز آب کشیدن، هنوز، بوی تعفن وجود آلوده تان زندگی را بر ما دختران، تنگ کرده!

تاکنون، شما گفتید و ما شنیدیم. اکنون، ما می گوئیم تا شما بشنوید. تنها راه جلوگیری از اشاعه فساد و فحشاء و پاکی جامعه، پوشاندن آلت تناسلیتان برای همیشه، است؛ نه اینکه در خیابانها و معابر، بدنتان را بیش از آن چه که پروردگار امر فرموده، پوشانده و در چهاردیواری منزل، با خواندن یک ورد، هر آن چه که دارید بیرون ریخته و تا می توانید، با همدستی شوهر کثیفتان ، بر کثافات جامعه، بیفزائید؛ که هر آن چه دختران معصوم در این اجتماع پر از مزاحمت و آزار و اذیت، می بینند از آلت تناسلی شما، خارج گشته و نه از دختران تنهائی که قادر نیستند همچون شما، خود را فریب داده و با یک ورد، همنشینی و همسری با یک مرد زناکار، هوسران و چشم چران را عین پاکی تصور نمایند.

باور کنید یک خطبه قادر نخواهد بود آلودگیهای همسران ناپاک شما را رفع گرداند و شما نیز، در گناهان آنها و نیز گناهان فرزندانتان، سهیم و شریک خواهید بود.

  • ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۱۴
  • بنده خدا

دیروز، حدود ساعت یک و نیم بعد از ظهر، پس از بازگشت از ' بازار موبایل ایران ' که جهت تعویض گلس گوشی، به آن مکان، مراجعه کرده بودم، تصمیم گرفتم پیش از رفتن به خیابان انقلاب - جهت خرید کوچکی که در نظر داشتم - به اغذیه فروشی بالای ایستگاه متروی ' توحید ' ، رفته و با پیتزاهای خوشمزه آن، دلی از عزا درآورم. در حال بالا رفتن از پله برقی شرقی مترو، بودم که متوجه شدم دو خانم که یکی حدودا، ۴۰ ساله و دیگری نزدیک به ۱۰ سال، از او، کوچکتر بود پشت میزی پر از وسائل سفره هفت سین، ایستاده و در حالیکه به من، اشاره می کردند، مطمئنا، مثل همیشه، در حال سر هم، کردن چرندیاتی بودند. اهمیتی نداده و برای خرید پیتزا، از پله ها، بالا رفتم.

پس از تهیه پیتزا، از آنجائی که بسیار شلوغ و جائی برای نشستن نبود، به مترو، برگشته و این بار، از پله برقی غربی، استفاده نمودم. بعد، برای آنکه کیفم خالی نماند، جهت برداشت پول، به سمت خودپرداز کنار میز آن دو خانم مزخرفگو، رفته و اکنون که فاصله بسیار کمی با آن دو، داشتم، متوجه خزعبلاتشان شدم: ' الان، دیگر، لباسهایشان دکمه هم، ندارد. خوب! حداقل، ببندش. ' نفهمیدم مرا با چه موجودی، جمع می بست؛ اما بدون آنکه نگاهشان کنم، گفتم: ' اگر زنان با شوهرانی کثیف، ازدواج کنند، مشکلی نیست؛ اما خوب، بلدند از لباس یک دختر باکره، ایرادی بزرگ بسازند. فکر کرده اند حاضرم با دهان به دهان، شدن با نجاستها، خود را کثیف کنم. ' و از آن جا، دور شدم.

به محض رسیدن به سکوی ' کلاهدوز ' ایستگاه، در حال نشستن روی صندلی، بودم که زن دستفروشی در حالیکه خانمی روبرویش، ایستاده بود، رو به من، پرسید: ' عزیزم! دستگاه کارتخوان داری؟ '. من که یک سال و نیم بود این سوال مزخرف و سرشار از اهانت را از دستفروشان مترو، می شنیدم با ناراحتی، گفتم: ' دستگاه کارتخوانم کجا بود؟ مگر من دستفروش هستم که کارتخوان داشته باشم؟ '. به جعبه پیتزائی که در دست، داشتم، اشاره کرد و جواب داد: ' آخر، آن بدلیجات ... . ' و وقتی بی محلی مرا دید، حرفش را خورد. رو به یکی از خانمهای مسافر، ادامه دادم: ' هر دفعه، مرا می بینند، می پرسند: ' کارتخوان داری؟ '. حالا، خوب است از دستشان، به ' بازرسی شهرداری '، شکایت کرده ام که جمعشان کنند! '.

همان جا نشستم و مشغول خوردن پیتزا بودم که قطار آمد و زن دستفروش که در حال خودخوری، بود از مقابلم، عبور نموده و سوار قطار شد.

با رسیدن قطار بعدی، سه زن دستفروش دیگر، ظاهر گشته و یکی از آنها، کیسه بزرگی را که در دست، داشت از روی جعبه پیتزای من، عبور داد و نزدیک بود تمام پیتزائی را که تنها، یک هشتم آن کسر شده بود بر زمین، بریزد. با ناراحتی، گفتم: ' اَه! '. عذرخواهی کرد و نشست. بعد، یکی از آنها که خود را ۴۰ ساله معرفی می کرد؛ اما ۵۰ ساله به نظر می رسید، گفت: ' ۴۰ سال از خدا، عمر گرفته و ۱۴ سال آن را در دانشگاه، گذراندم؛ اما به اندازه این ۲ سالی که در مترو، کار می کنم، چیز یاد نگرفتم. این جا فهمیدم زنها چه می خواهند، چگونه فکر می کنند و ... . ' و سپس، در جواب دستفروش دیگری که درباره رشته اش، از او، سوال می کرد، گفت: ' ' مطالعات زنان ' خوانده ام. '

توجهم را به حرفهایش، جلب کرده بود که دیدم یکی از آنها، دهانش را پوشانده تا لبخندش آشکار نگردد. همین طور به هم، نگاه کرده و لبخند می زدند‌ که قطار از راه، رسید و یکی از آن سه نفر که نزدیک بود پیتزا را بر من، حرام کند‌، با اشاره به من، به دوستانش، گفت: ' چرا این طوریست؟ '.

شما هم، اگر میان چند هزار دستفروش، متکدی، کارمند و فروشنده غرفه های مزاحم، مردم آزار و خرابکار مترو که وانمود می کنند استاد دانشگاه هستند و از خانواده های عالی؛ اما بر خلاف آن چه که می نمایند، عمل نموده و تمامی رفتارشان در غیبت کردن، آزارهای زبانی، تهمت زدن و انواع شرارتها، خلاصه می شود، گرفتار شده و با مراجعه به ' حراست ' و ' پلیس مترو ' و دیگر مراجع مسئول، مشکل مذکور همچنان، پا بر جا بماند، چه راهی را برمی گزینید: ۱- کنار گذاشتن مترو؛ به عنوان وسیله حمل و نقل عمومی. ۲- زد و خورد و برخورد متقابل. ۳- شکایت به دیوان عدالت اداری؟

گزینه اول و دوم به راحتی، حذف می شوند؛ چرا که ناشدنی هستند. می ماند گزینه سوم و راه دراز و پرهزینه احقاق حق، توسط قوه ' حالا وقت بسیار است ' قضائیه.

  • ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۳۰
  • بنده خدا
مسئولان مترو و کارمندان آن که دیگر، پته هایشان روی آب، ریخته و دستشان رو شده که خود نیز، در حضور و فعالیت دستفروشان و متکدیان مترو، نقش داشته و از آن، منتفع می گردند و ارتباطات پر از فسادشان، با آنها، روشن گردیده پیشتر که با دیدنم، لب به نیشخند و تمسخر، می گشودند‌، اکنون و پس از اعلام شکایتم نزد ' بازرسی شهرداری تهران ' - بابت مزاحمتها و آزار و اذیتهای عامدانه و غرض ورزانه هم، دستفروشان، متکدیان و نیز، کارمندان مترو - در سکوت معنادارشان، می توان افکار انتقامجویانه را متوجه شد.
اما گناه من چیست که نمی توانم پا به پای شما کارمندان مترو و دستفروشان و متکدیان شریفتان، آلوده باشم؟ حضور پر از فسادتان، موجب عذاب و شکنجه ما مسافرانیست که هنوز، به آن درجه از خباثت، نرسیده ایم که از دست دادن پاکیزگی ظاهری و باطنی، برایمان، بی اهمیت باشد؟
آیا شان مسافران تا این حد، تنزل یافته که در واگنها و معابر مترو، با مشتی کفتار همه کاره، دست و پنجه نرم کرده و معاشر شوند و در صورت گله و شکایت نزد مسئولان آن، با لبخندی تمسخرآمیز، مواجه گردند؟
  • ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۰۶:۰۹
  • بنده خدا