باغ عدن

پیام های کوتاه

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

خطاب به اپوزیسیون ' باشد اندر پرده، بازیهای پنهان؛ غم مخور! ' و تمامی گوسفندان و گوسفندچرانان گرامی:

برای تفسیر اشعار عارفان خدای یکتا - ' مولانا '، ' عطار نیشابوری '، ' حافظ '، ' سعدی ' و ... - نیازی به عارف و صوفی بودن، نیست. کافیست سر کیسه را شل کرده و از اساتید باتجربه ادبیات فارسی، کسب مشاوره نمود. با نگاهی کوتاه به معلمان دوران تحصیلی خود، از خود، بپرسید: ' آیا آنها عارف بودند که چنین زیبا و روان، اشعار و متون به جا مانده از بزرگان دنیای عرفان را تفسیر می کردند؟ '

برای کسب مقام استادی دانشگاه نیز، نیازی به عالم واقعی بودن به آن علم، نیست. گاهی همچون طوطی، محفوظات خود را بلغور کردن و استفاده از دوستان و آشنایان در بخش استخدام، برای رسیدن به این جایگاه، کفایت می کند.

به فرموده جناب ' سعدی ': ' عالم بی عمل همچون زنبور بی عسل، است. ' عارف واقعی ذره ذره گوشت و پوستش چنان با معبود، آمیخته که آن علم در تمامی اعمالش، نمود می یابد. فریب سخنان مسحورکننده؛ اما طوطی وار عده ای فرصت طلب و مقام دوست را خوردن یکی از صفات ایرانیان ظاهربین و خودفریب، است و همین خصوصیتشان منشاء سوءاستفاده یک درصد جمعیت دنیا و تهی کردن آنها از منابع طبیعی خدادادی و توان مالی و بدنی آنهاست.

اعتقادات مردم ایران که مزاحم امپراطوری جهانی عظیمیست که این یک درصد در سر، می پرورانند باید در درازمدت و به شکلی نامحسوس، نابود می شد. اول ' دین ' و اکنون نیز، ' عرفان '. آنها که تاکنون، دریافته اند با بازیهای پنهان خویش، چه خوب مردم را راضی کرده اند در کسوت یک دیندار متعصب حجاب برتری و صاحبان محاسن، به هزاران گناه، دست یازند - شرابخواری، چشم چرانی، ازدواج و همنشینی با مردان آلوده و ادامه یک نسل متعفن، مردم آزاری، انواع زناء زبانی و ... - با آگاهی یافتن از منابع غنی عرفان، در ایران که قادر است تا حدی، همتای دین، سدی باشد برای دوشیدن انسانها و سواری گرفتن از آنها، با سرعت هر چه تمامتر، قصد دارند در زمانی کوتاه، همزمان با ' دین '، ' عرفان ' را نیز، به اضمحلال بکشانند.

سزای بشری که به دنبال شهوات و نیازهای بی اهمیت دنیوی خود، از مقام انسانی، به مقام حیوانی، نزول کرده و به قیمت از دست دادن رضایت پروردگار، خود را وارد بازیهای بی پایان و ناچیز دنیای حیوانات، نموده جز این، نخواهد بود که در دیدگان یک درصد گرگ دنیا، گوسفندی بی مقدار به چشم بیاید.

  • ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۰۴
  • بنده خدا

در باب شیوه تربیتی بانوان قدیسه ایرانی در مورد فرزندان ذکور و اناث خود، همین بس که توقع پسران و مردانشان پس از ایجاد مزاحمتها و آزار و اذیتهای زبانی ای که نسبت به بانوان، روا می دارند، چیزی جز این نیست که: ' من مذکر هستم و او مونث. دختر یا زن خوب آنیست که همچون بز اخفش، سر به زیر، انداخته و گمان کند آن چه را که شنیده - متلک - نشنیده تا مردان هر زمان که اراده فرمایند، با آزارهای خود، به تخلیه روانی و رفع نیازهای جنسیشان، بپردازند. تو زن هستی. چرا جواب پس می دهی و امنیت جنسی ما را بر هم، می زنی؟ جنسیت ما در معرض خطر است. '

وقتی مادری حاضر می شود چنین موجود پلیدی را در رحم، پرورش داده و با کلمات دلفریب ' عشق ' و ...، گندکاریهای جنسی و نتایج و ثمرات عمل گناه آلودش را با همسر ناپاک خویش، لاپوشانی نماید و جامعه نیز، از باب مصلحت، سکوت پیشه کرده و مزرعه کشت کثافات - زنان - را پاک جلوه می دهند تا بقائشان تداوم یابد، نتیجه آن ' فاحشه خانه 'ایست به وسعت ایران که در جای جایش، زنان در قبال دریافت مهریه و نفقه ای، همنشین خوکان گشته و به تکثیر آنها، در رحمی که امانت پروردگار بوده و به شرط پاک نگاه داشتن و پرورش موجوداتی پاک، بدانها، عطاء شده، می پردازند.

بانوان عزیز ایرانی! برای پاک نگاه داشتن رحم و وجود خود از هر گونه ناپاکی، با مردان آلوده جامعه خود، پیکار کنید؛ که نتیجه صلح با زناکار و آن که با گناه، به نفس خویش، ظلم نموده، چیزی به جز آتش جهنم، نخواهد بود.

بانوی ایرانی! هر گاه رحمت را چنان پاک نگاه داشتی که ' مریم (س) ' از کودکی و ' آسیه (س) ' پس از ایمان آوردنش به خدای یکتا، آن گاه، ظاهرت را شایسته آراسته شدن به اوصاف باطنیت بدان؛ که ریاکاری گناهیست کبیره و بستر گناهان بزرگتر.

  • ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۹
  • بنده خدا

حدود ساعت دوازده و نیم ظهر روز دوشنبه ۱۶ بهمن ۹۶، سوار بر متروی ' کهریزک '، به سمت دانشگاه، در  حرکت بودم که ناگهان، صدای خانمی حدودا چهل و چند ساله به گوشم، رسید که با ناراحتی بسیار، از حضور بی ملاحظه و بی بند و بارانه دستفروشان در مترو، گله می کرد: ' اینها را خود مسئولان ایستگاه استخدام کرده اند. یک مشت خانواده شهداء را آورده اند ریخته اند، این جا و به آنها، آموزش داده اند به اذیت و آزار دختران و زنان به قول خودشان، بدپوشش، بپردازند. ' گمان می کنم دل خونی از مزاحمتها و آزار و اذیتهای دستفروشان که به دستور بالادستیهای متروئی، در مواجهه با دختران و زنان تنها و با پوششی خلاف سلیقه ایشان، به نمایش می گذاشتند، داشت؛ دقیقا همان سناریوئی که همواره، در مورد شخص بنده، اجراء می نمودند و سرانجام، به شکایتم نزد ' بازرسی پلیس ' و ' بازرسی شهرداری تهران '، ختم شد.

دستفروشان مترو که در پرروگری، روی هر چه مجرم سابقه دار را سفید کرده اند شروع کردند به جواب دادن و دفاع از تخلفات و مزاحمتهای خود - با توجه به پشتیبانشان؛ یعنی پلیس مترو و مسئولان حریص آن. زن مسافر عصبانی هم، با تقلید صدای سگ، حاضرجوابی و صداهای آزاردهنده و غیرمنطقی آنها را تشبیه به پارس سگ، نمود. توجه همه به سمت آنها، جلب شده و کنجکاو بودند که چه اتفاقی افتاده است. دو زن دستفروش دیگر که تازه، وارد واگن، شده بودند با شنیدن صحبتهای زن مسافر و اینکه آن را اهانتی برای خود، می دیدند همچون همیشه که پس از ایجاد مزاحمتها و زد و خوردهای متعاقب آن، با داستان پردازی، قصد زدودن اتهامات را از چهره، دارند، قصه سرشار از حماسه زحمتکش بودن، قداست و پاکدامنی فردی خود را آغاز نمودند: ' از چهره این زنان و دختران مسافر، می توان فهمید که چه کاره اند. مشخص بود که آدم درستی نبود. یک روز، زنی معلوم الحال - قضاوتی کاملا، بر اساس ظاهر - پایم را لگد کرد و در عوض عذرخواهی، به دستفروش بودنم، اعتراض نمود و گفت: ' وسائلت را جمع کن. ' از سر و وضعش، می شد فهمید که چه کاره است. گفتم: ' چیست؟ محلت نگذاشته اند و حالا، حرصت را سر من، خالی می کنی؟ ' و تهدید به ضرب و جرح، نمودم. او هم، گفت: ' اگر راست می گوئی، بزن. ' من هم ضربه ای به او، وارد کردم و قبل از آنکه بتواند واکنشی نشان دهد، درب قطار بسته شد. او نیز، با عصبانیت، لگدی به در، کوبید و قطار حرکت کرد. '

چنان با آب و تاب، به شرح سلحشوریهایش، در حق مسافری مونث و تنها، می پرداخت که گوئی مطابق دستورالعمل فرمانده خود، مشغول پیکار با دشمنی بیگانه و متجاوز به حریم فرهنگی احمقانه اش، بوده و تا یارا داشت‌، باید از خجالتش، درمی آمد. بعد، بلافاصله، تلاش کردند آن را به موضوع اعتصابات موجود، ارتباط داده و هر چه بیشتر، خود را قدیس و پیرو دین و مسافران این چنینی را دشمن دین و حکومت معرفی نمایند.

وقتی در شرح وظائف دستفروشان زن و کودک بی سرپرست یا بدسرپرست و مردان و پسران محتاج به نان شب مترو، ایجاد مزاحمت برای نوامیس مردم، هنگامی که پوششی مخالف سلیقه مسئولین را بر تن دارند، مشاهده می شود - با در نظر داشتن این موضوع که خود دستفروشان نیز، از نظر اخلاقی،‌ گرفتار انواع فسادهای ریز و درشت هستند؛ از جمله، دوستی و رابطه نزدیک و غیرشرعی با کارمندان مترو، جهت گرفتن مجوز فروش در آن مکان - آن چه که به ذهن خطور می کند جز این، نخواهد بود که: دستفروشان مترو و متکدیانش چیزی جز عروسکهای خیمه شب بازی مسئولان مترو، نیستند که با هر اشاره ای، از جانب آنها، سر به اطاعت، خم می کنند. جانبداری و سعی در فراری دادن مجرمان دستفروش و متکدی مترو به دست کارمندان آن، وقتی پس از ارتکاب جرم، دست به دامن پلیس و ...، می شویم، به خوبی، مبین این حقیقت است.

اخیرا، بر تعداد و شدت اعتراضات مسافران، به حضور همراه با مزاحمت دستفروشان و متکدیان مترو، بیش از پیش، گشته؛ گوئی دست همه آنها به تدریج، برای همه‌ مسافران مرد و زن و دختر و پسر باغیرت مترو، در حال رو شدن، است.

  • ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۸
  • بنده خدا

انقلاب زورکی

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۶:۲۳ ب.ظ

سرانجام انقلاب اسلامی ایران - انقلابی که با ترغیب علمای اسلام؛ اما با جوشش و میل شخصی مردم، آغاز گشت و به ثمر رسید - جز این، نبوده که مردم انقلابیش برای اعتراضی هر چند کوچک راجع به مسائل حیاتی زندگی خود نیز، نیازمند مجوز از همان اشخاصی، هستند که به جهت اهمال کاری یا خرابکاریهای پشت پرده شان، موجبات اوضاع اسفبار ملت را به وجود آورده اند. حال اینکه چه عاقبتی در پایان راه، در انتظار یک انقلاب زورکیست کاملا واضح است: ' دیکتاتوری ای به مراتب، مخوفتر. ' سالی که نکوست از بهارش، پیداست.

آن چه از جمله این لیدر، استشمام می شود چیست: ' اگر صدایتان را نشنوم، کاری می کنم در آمپاس، بمانید؛ چون ما را در آمپاس، گذاشته اید. '؟ انقلاب زورکی هم، می شود؟

  • ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۲۳
  • بنده خدا

دیروز، پس از کلنجارهای درونی بسیار، تصمیم بر آن، شد تا در عوض استفاده از سیستم کثیف حمل و نقل مترو - آلوده از همه جهات؛ همان گونه که پیشتر، ذکر شد - و به سبب دوری از محیط سرشار از قاچاق فروشی دستفروشان و تن فروشی زنان دستفروش و متکدی که برای کسب مجوز کار در آن جا و باقی ماندن در باند مربوطه، به رابطه نامشروع، با اشخاص مسئول آن، تن داده و حتی در تبلیغ کالاهای خود، از کلمات وقیحانه و تهوع آوری، بهره می برند و نیز، به جهت پرهیز از مزاحمتهای پی در پی ایشان و همچنین، مزاحمتهای مسئولان مترو، از وسیله نقلیه دیگری، استفاده کنم؛ یعنی اتوبوسهای تندرو. خوشحال بودم که از چهره نابهنجار عناصر متروئی، دور بوده و هر باری که از روبروی ایستگاههای مترو، عبور می کردم، از تجسم روبرو شدن با چهره کریهشان، دچار حالت اشمئزاز، می شدم.

اما مگر ایشان به این راحتیها، مردم را آسوده می گذارند؟ از سال گذشته، شاهد تعقیبات مکرر آنها تا درب منزل و پیشنهادهای دوستیشان - به شکلهای مختلف - بوده ام؛ طوری که گهگاه، مجبور به تماس با پلیس ۱۱۰، می شدم. عصر هنگام که به منزل، بازمی گشتم، مردی را که چهره آشنائی داشت و همواره، زمان ایستادن در ایستگاه اتوبوس محل - جهت عزیمت - سوار بر خودروی پژو پارس سفیدرنگش - که این بار، شماره پلاکش را برداشتم - روبروی ایستگاه، توقف نموده و با اشاره، مرا دعوت به سوار شدن، می کرد مشاهده نمودم که از قبل، سر کوچه محل اقامتم، پارک کرده و به شکلی نمایشی، مشتی اسکناس ۱۰۰۰۰۰ ریالی کم ارزش ایرانی را در دستانش، گرفته و حین عبور من، نگاهم می کرد. من هم که متوجه مقصود کثیفش شده بودم بی توجه از کنارش، عبور کردم که ناگهان، از پشت سر، به آرامی، گفت: ' ۲۰۰۰۰ تومان. ' نقشه از پیش طراحی شده ای بود. او که به یاری تعقیبهای گذشته اش، از محل سکونتم، مطلع و در نتیجه پیشنهادهای پیشین خود، مطمئن بود همچون مادر، همسر  و خواهران احتمالی کثیفش، این کاره نیستم سر کوچه، کمین نموده و قصد داشت تا ابتداء، با نشان دادن پولها، توانائی مالیش را که بیش از ۲۰۰۰۰ تومان، بود به رخ کشیده و سپس، با بیان مبلغ ناچیز ۲۰۰۰۰ تومان، از ارزش من، بکاهد.

با مشاهده بی توجهیهای من، با ماشین، پشت سرم، حرکت کرد و جلوتر، ایستاد تا اینکه وارد ساختمان، شدم و او نیز، آن جا را ترک کرد.

نمی دانم چرا وقتی پای امنیت خودشان در میان است - که نام زیبای ' امنیت ملی ' را هم، بر آن، نهاده اند - سرتاسر کشور مامورباران می شود؛ اما نوبت که به امنیت شهروندان، می رسد، نه تنها، پلیسی نیست؛ بلکه حتی با وجود حضور در محل، خود را به ندیدن، زده تا از انجام وظیفه، شانه خالی کنند. بماند که در صورت مراجعه و شکایت حضوری نیز، به پیچاندن مراجع، می پردازند؛ بخصوص اگر مراجع مونث باشد. لعنت خداوند بر مادرشان، باد که چهره زن را تا حد یک بازیچه، تنزل داده اند! از فرزندان چنین مادرانی، بیش از این، انتظار نمی رود؛ یک مشت زن حجاب برتری که تنها چیزی که در موجودی مونث، می بینند جنسیتش است.

خیلی دوست داشتم به او، بگویم: ' آن پول را به مادر فاحشه ات، بده که حاضر شده در قبال پرداخت نفقه روزانه و مهریه ای، از جانب پدر کثیفت، رحمش را در اختیار وی، قرار داده و موجود زناکار و آلوده ای چون تو را تقدیم او نموده و در نهایت، تحویل جامعه دهد. '؛ اما حیف که فرصت نشد!

  • ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۰۴:۳۵
  • بنده خدا