باغ عدن

پیام های کوتاه

آیا توالد نسل ادامه اشتباه آدم و حوا نیست؟

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ب.ظ

خداوند وقتی آدم را آفرید، باغی در عدن که در مشرق است، ساخت و وی را در آن جا قرار داد و انواع گیاهان را در آن، رویانید. سپس فرمود: « خوب نیست آدم تنها زندگی کند. » پس، حیوانات را از خاک زمین ساخت؛ اما هیچ یک همدم مناسبی برای او نبودند. پس آدم را به خواب عمیقی فرو برد و یکی از دنده هایش را برداشت و از آن، زن را آفرید و نزد وی آورد. آدم گفت: « این مثل خود من است. نام او « نساء » است؛ چون از انسان گرفته شده است. » آنها هر دو برهنه بودند و این را شرم آور نمی دانستند؛ چون خوب و بد را نمی دانستند. آنها در آن مکان به زراعت مشغول بودند؛ اما آن جا مثل زمین کنونی سفت نبود و در نتیجه، زراعت برایشان آسان بود. خدا درخت حیات و درخت شناخت و خوب و بد را در وسط باغ نهاده و آنها را از خوردن و لمس کردنشان منع کرده بود. در صورتی که از این فرمان سرپیچی می کردند، هر دو می مردند. مار که از همه موجودات حیله گرتر بود به زن گفت خداوند به آنها دروغ گفته و در صورت خوردن میوه های آن درخت، دانشی در آنها پدید خواهد آمد که خوب و بد را می فهمند و خدا این را نمی خواهد. زن هم که رسیدن به دانایی او را به وسوسه انداخته بود، از میوه های آن درخت خورد و به شوهر خود نیز داد. به محض خوردن آن، مانند حیوانات خوب و بد را درک کرده و متوجه برهنگی خود شدند. پس، بلافاصله برگهای درخت انجیر را به هم دوخته و خود را با آن پوشاندند. عصر آن روز، شنیدند که خداوند در باغ راه می رود. آنها بی درنگ خود را پشت درختان پنهان کردند؛ اما خداوند آدم را صدا کرد و فرمود: « کجا هستی؟ » آدم جواب داد: « صدای تو را در باغ شنیدم، ترسیدم و پنهان شدم؛ زیرا برهنه هستم. » خداوند پرسید: « چه کسی به تو گفت برهنه هستی؟ آیا از میوه درختی که ممنوعش کرده بودم خوردی؟ ». آدم گفت: « این زنی که تو این جا نزد من گذاشتی آن میوه را به من داد. » خداوند از زن پرسید: « چرا این کار را کردی؟ » زن جواب داد: « مار مرا فریب داد. » سپس خداوند به مار گفت: « چون این کار را کردی، از همه حیوانات ملعونتر هستی. بر روی شکمت راه خواهی رفت و در تمام مدت عمرت، خاک خواهی خورد. بین تو و زن، کینه می گذارم. نسل او و نسل تو همیشه دشمن هم خواهند بود. او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنه او را خواهی گزید. » و به زن فرمود: « درد و زحمت تو را در ایام حاملگی و در وقت زاییدن، بسیار زیاد می کنم. مشتاق شوهرت خواهی بود و او بر تو تسلط خواهد داشت. » سپس به آدم فرمود: « تو به حرف زنت گوش دادی و میوه ای را که از آن، منعت کرده بودم خوردی. به خاطر این کار، زمین لعنت شد و تو باید در تمام مدت زندگی، با سختی کار کنی تا از زمین خوراک به دست بیاوری. زمین خار و علفهای هرزه خواهد رویانید و تو گیاهان صحرا را خواهی خورد. با زحمت و عرق پیشانی، از زمین خوراک به دست خواهی آورد تا روزی که به خاک بازگردی؛ خاکی که از آن به وجود آمدی. تو از خاک هستی و دوباره خاک خواهی شد. » بعد، خدا از پوست حیوانات برای آدم و زنش، لباس تهیه کرد و به آنها پوشانید. از آنجایی که آدم به شناخت خوب و بد رسیده بود، برای جلوگیری از اینکه از درخت حیات خورده و جاودان شوند، آنها را از باغ عدن، بیرون راند و به زمین فرستاد تا روی زمینی که از آن به وجود آمده بودند، به زراعت بپردازند. فرشتگان نگهبانی را نیز در طرف شرق باغ عدن، گذاشت و شمشیر آتشینی که به هر طرف می چرخید در آن جا، قرار داد تا کسی نتواند به درخت زندگانی نزدیک شود. ( فصلهای 2 و 3 کتاب « پیدایش » تورات )

توضیح: با اینکه می دانیم پس از بلوغ جسمی، چگونه شناخت خوب و بد ما را به ورطه سقوط انداخته و از قداست و پاکی کودکی جدایمان می کند، جای تعجب است که انسان به چه دلیل برای رسیدن به این شناخت که باعث دوری هر چه بیشترش از آفریدگارش می گردد، شتاب دارد! بر اساس آن چه که در علم روانشناسی مطرح شده، ترس از مرگ، تلاش برای بقا و سازگاری با محیط است که این گونه ما را به تکاپو می اندازد که ناخودآگاه به این سمت کشیده شده و بدون اینکه فکر کنیم این کار چگونه ما را از محضر پاک خداوند می راند، تنها به تبعیت از جامعه و آن چه که ناخودآگاه در مغزمان می آید عمل می کنیم. قبل از اینکه به جنس مخالف نزدیک شویم و با کلماتی چون « عشق »، « صبر » و ... صورت انسانی و مقدس به کارمان ببخشیم، به اینکه بکری و پاکی کودکیمان دیگر به حالت اول برنمی گردد و اگر هم پشیمان شویم و قصد بازگشت داشته باشیم، لکه ای از خود بر روح ما به جا می گذارد که محو نمی گردد بیندیشیم. تنها عشق خداوند است که مقدس است و عشق بشر به بشری دیگر تنها به دلیل نیاز است و چه بسا ما را از عشق والاتر بازدارد. انسان عاقل طلا را به نقره نمی فروشد. از خاک شدن نهراسیم و برای جلوگیری از خاک شدن و مردن، تن به هر ازدواجی نداده و هر بچه ای را وارد این دنیا نکنیم تا بعد از مرگمان، وجودمان را در این دنیا ادامه دهیم. مبادا در روز قیامت، طبق قرآن کریم، مصداق این آیه شویم که می فرماید: « در آن روز، بشر می گوید: ای کاش خاک شده بودم! » آری. ای کاش خاک شویم؛ ولی در روز قیامت، از کرده خود پشیمان نباشیم. ماندن در سرای فانی زمین در مقابل از دست دادن سرای باقی ارزشی ندارد. چه بسا با واژه های مقدسی چون « عشق »، « جلوگیری از آلودگی و فساد » و ... به ازدواج بپردازیم؛ اما نتیجه آن چیزی جز سقوط لحظه به لحظه ما نباشد! استفاده از کلمات زیبای « صبر » زمانی که باید مثل « آسیه » علیه « فرعون » زندگی خود بتازیم - حتی به قیمت از دست دادن جان خود - یا به کار بردن کلمه فرحبخش « عشق » زمانی که فرزندی که به دنیا می آوریم در اثر سهل انگاری ما، لقمه ناپاک، خون و ژن ناپاک و ... که نتیجه انتخاب غلطمان است تنها یک جانور دوپاست تا انسان نمی تواند نجاتبخش ما در روز قیامت باشد.

از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

  • ۹۴/۰۱/۲۸
  • بنده خدا
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.