باغ عدن

پیام های کوتاه

۱۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

سرانجام، پس از دو ماه و نیم مراجعات متعدد به ' بازرسی مترو ' و ' بازرسی شهرداری تهران ' و شکایت بابت حضور گسترده و همراه با آزار و اذیت و ناامنی دستفروشان مترو و عدم رسیدگی کارکنان مترو و پلیس آن به شکایتهای مسافران در برخورد با مزاحمتهای این باند خلافکار، سه شنبه ۲۱ فروردین ۹۷، آب پاکی توسط ' بازرسی مترو ' و متعاقب ایشان، ' بازرسی شهرداری تهران '، روی دستانم، ریخته شد و بازرس محترم مترو پس از ۲ ماه، پاسخ شفاهی مبنی بر وجود خلاء قانونی و عدم امکان جمع آوری آنها به شکلی قانونی و بعد از مدتها سر دواندن و وعده و وعید در ارائه پاسخ کتبی، جواب نامه اینجانب را صرفا، با ارسال یک ایمیل - بدون ثبت و دریافت شماره از دبیرخانه - به دست بازرس شهرداری تهران، رساند‌.

پاسخ این بود که: ' به دلیل وجود خلاء قانونی، امکان برخورد و جمع آوری دستفروشان میسر نمی باشد. ' البته همین جواب همان ابتدای امر - دو ماه و نیم پیش - به صورت شفاهی، به من، داده شده بود؛ اما علت اصرارم به ارائه پاسخ کتبی، اطمینان از هذیانگوئیهای ایشان بود؛ چرا که طبق ماده ۵۵ ' قانون شهرداریها '، ایجاد نظم و امنیت و رفع سد معبر و ...، در شهرها، بر عهده شهرداری، بوده و چاره کار درخواست همکاری از نیروی انتظامیست.

من که از غیرقانونی بودن و عدم صحت پاسخ، اطمینان داشتم و علت تعلل بازرس مترو در ارسال پاسخ نامه را موید همین مطلب، می دیدم، جهت اطمینان بیشتر از اینکه بازرس مترو تا چه حد، به گفته های خود، معتقد است، شماره نامه را از  بازرس شهرداری تهران، خواستار شدم؛ اما طبق گفته ایشان، نامه حاوی هیچ گونه شماره ای نبود. پرسیدم: ' چطور می شود نامه ای بفرستند و شماره نداشته باشد؟ '. خیلی راحت، جواب داد: ' ندارد، دیگر. ' گفتم: ' این نامه الان، ثبت شده است؟ در آینده، قرار نیست از سیستمتان، پاک شود؟ '. گفت: ' بله. ثبت شده. ' تشکر کرده و به دبیرخانه، رفتم؛ اما‌ جوابی دریافت و ثبت نشده بود. دوباره، به قسمت بازرسی، برگشتم؛ اما مامور حفاظت در را بسته بود و می گفت ساعت کاری به پایان رسیده است.

از دور، بازرس را دیده و پرسیدم: ' می گویند جوابی ثبت نشده است. قضیه چیست؟ '. همین طور که خنده ای می کرد، گفت: ' درستش کردم. ' با مراجعه به دبیرخانه، متوجه شدم این هم، سر کاری بوده است. با عجله، به سمت بازرسی، رفته و این بار، در را کاملا، بسته یافته و مامور حفاظت را دیدم که می گفت: ' امکانش نیست. فردا بیا. ' گفتم: ' همین جا، می ایستم تا خودشان بیایند، بیرون. ' بالاخره، تشریف فرما شده و در پاسخ پرسش من که: ' اگر جواب را فرستاده اند، پس، چگونه است که ثبت نشده و شماره ندارد؟ '، گفتند: ' ندارد، دیگر. ' پرسیدم: ' با ایمیل، جواب را فرستاده اند؟ '. که فرمودند به ایمیل داخلی ایشان، ارسال کرده اند. من که از احمق فرض کردنم، خونم به جوش آمده بود گفتم: ' اگر بخواهم پیگیری کنم، ایمیل شما را باید بدهم؟ ' گفتند: ' نه. شماره نامه خودتان را بدهید؛ چون این نامه پیرو شماره نامه شما، آمده است. '

خیلی جالب بود که خانم همکار ایشان در همان قسمت بازرسی، از اینکه چرا اصرار به داشتن شماره نامه پاسخ، داشتم، تعجب کرده و می گفت: ' شما که حق پیگیری ندارید. شما که ذینفع نیستید. شماره نامه را می خواهید، برای چه؟ '. من هم، با لحنی تمسخرآمیز، پرسیدم: ' نمی توانم پیگیری کنم؟ ' و ایشان خیلی راحت، گفتند: ' نه. ' من نیز، با پوزخندی، به مزخرف گوئیهای وی، پاسخ دادم.

در نهایت، آن جا را ترک نموده و به منزل، بازگشتم. در مسیر، به تهدیدهای بازرس شهرداری تهران، فکر می کردم که بعد از آن همه مراجعه بی حاصل و بی اعتنائی ' بازرسی مترو ' به ارسال پاسخ نامه، به پایان وقت اداری، اشاره می کرد و می گفت: ' می خواهی بسپرم که دیگر، راهت ندهند؟ گفتم که برو و فردا، بیا. تقصیر ماست که هر نامه ای را قبول می کنیم. ' جالب بود که وقتی توضیح واژه ' خلاء قانونی ' را از ایشان، می خواستم، با ناراحتی، جواب دادند: ' مردم فکر می کنند ما از این دستفروشها، پولی گرفته و راهشان می دهیم و دلیل عدم برخوردمان با آنها نیز، همین است؛ اما قضیه این نیست‌. ما پیشتر از این، به نیروی انتظامی، ۳۰۰ میلیون تومان بابت مقابله با دستفروشان داخل قسمت کوچکی از خیابان، داده بودیم؛ اما کاری نکردند یا نتوانستند کنند. نمی شود جمعشان کرد‌. ضمنا، مردم به ماموران سد معبر، به چشم اراذل و اوباش، نگاه می کنند. حرف آخر اینکه ما نیرو نداریم. اگر تو می توانی به تنهائی، جلوی آنها را بگیری، من هم، به تنهائی، می توانم. '

شایان ذکر است ادعای پرداخت مبلغ فوق توسط ' شهرداری تهران '، به ' نیروی انتظامی '، مورد تایید بنده، نبوده و صرفا، نقل سخنان ایشان است.

  • ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۲۵
  • بنده خدا

چهارشنبه ۱۵ فروردین ۹۷، حوالی ساعت ۴ الی ۵ عصر، روی صندلی سکوی ' تجریش ' ایستگاه ' امام خمینی (ره) '، نشسته و منتظر آمدن قطار بودم که متوجه شدم چند زن دستفروش با دستهائی پر از لوازم آرایش، از قطار، پیاده شده و یکی از آنها که دستفروش پرسابقه مترو و منحصرا، فروشنده ریمل بود، پس از نگاهی گذرا - اما آشنا - به همراه دو تن دیگر از همکارانش، به سمت صندلیهای روی سکو، آمده و تا آمدن قطار بعدی، همان جا، باقی ماندند.

با آمدن قطار و سوار شدن من، آنها هم، از در مجاور، وارد شده و پس از تبلیغ کوتاه اجناسشان، به سمت جائی که ایستاده بودم، آمدند. بعد، روبروی من، متوقف شده و دو تای آنها که تازه وارد بودند شروع به ورانداز کردن و نشان دادن من، به دستفروش پرسابقه، نمودند که او هم، بلافاصله و بدون رو دربایستی، رو به آن دو، گفت: ' این همیشه، همین طور هست. همیشه. ' من که از حرکات زشت، توهین آمیز و ناامن کننده آنها، ناراحت شده بودم با ناراحتی، گفتم: ' لباسهای من مزاحم شماست؟ '. آنها که جا خورده بودند - چرا که تا به حال، رفتارهای زشتشان را بی جواب، گذاشته بودم‌ - طوری رفتار می‌کردند که گوئی شخصی توهم زده روبرویشان، ایستاده و خود را متعجب نشان می دادند. با همان ناراحتی، ادامه دادم: ' ما این جا، مسافریم. شما دارید دستفروشی می کنید و جای ما را تنگ کرده اید. مزاحم هم، می شوید؟ '.

به ایستگاه ' دروازه دولت ' رسیدیم و در حال پیاده شدن، بودیم که مجددا، رفتارهای انکارآمیزشان را ادامه دادند. گفتم: ' باند هستید، دیگر. جمع می شوید، دور هم و مردم را تنها گیر آورده و اذیت می کنید. ' دستفروش پرسابقه جواب داد: ' ما باند هستیم ها. دخترها را می دزدیم و صادرشان می کنیم، به خارج از کشور. مواظب خودت باش. ' گفتم: ' هستید، دیگر. اگر نبودید که این کارها را نمی کردید. ' به چنان عصبانیتی، رسیده بود که با فریادی بلند، جمله اش را تکرار کرد: ' می دزدیمت و صادرت می کنیم ها. '

من که دهان به دهان گذاشتن با چنین بی سر و پاهائی را بی نتیجه، می دیدم به سمت پله های خروج، رفته و خود را به دفتر پلیس ایستگاه که جدیدا، کنار گیتها، ایجاد شده، رساندم و با لحنی معترضانه، از پلیس مستقر، پرسیدم: ' دستفروشی آزاد شده است؟ '. با نگاهی به دستفروشانی که خندان و دسته جمعی، در حال گذر، بودند، گفت: ' نمی دانم. عید تمام شده و دوباره، آمده اند ریخته اند، این جا. ' گفتم: ' آخر، فقط، فروشندگیشان که نیست. ' و ماجرای پیش آمده را برایش، شرح دادم. ' با شنیدن‌حرفهایم، با لحنی آمیخته با شگفتی، گفت: ' یا ابوالفضل! '. دیگر، چیزی نگفته و آن جا را ترک کردم.

اما تصمیم گرفتم قبل از بازگشت به خانه، تماسی با ' پلیس امنیت '، گرفته و از وجود باند دستفروشان مونث و مذکری که در جای جای مترو، به سرک کشیدن در زندگی خصوصی دختران و زنان، جمع کردن اطلاعات آنها و به دام انداختنشان در باندهای فساد و فحشاء، مشغولند، آگاهشان کنم تا شاید اقدامی مقتضی صورت گیرد.

  • ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۲۸
  • بنده خدا

ایران پر است از مادرانی که با آن همه فسادی که از رحم خود، خارج می سازند، نه تنها، خویشتن را گناهکار ندانسته؛ بلکه در عوض جمع کردن و پاک نگاه داشتن رحمشان از پرورش چنین اراذلی، به عیبجوئی از دختران باکره، پرداخته و می گویند: ' تو هم، برو همچون من قدیسه، چادر سر کن و با مردی هر چند زناکار و گناه پیشه، خطبه ازدواج بخوان و در خانه، بنشین و هر گاه، بیرون آمدی، همراه همان شوهرت، بیا تا مورد مزاحمت پسران خارج شده از رحم ما، قرار نگیری و بر این باور، باش که همنشینی مستمرت با چنین شوهری، ' صبر بر سختیها و جهاد ' محسوب گشته و زائیدن آن جرثومه های فساد نیز، ' ریختن گناهان پیشینت ' را به همراه خواهد داشت.'

زن فاحشه ای که از ازدواج و گناه همنشینی با مردان آلوده، باکت نبوده و پرورش و زایش چنین میکروبهائی و روانه کردنشان را به سمت جامعه بی زبان، عین ثواب می دانی! پیش از راضی شدنت به پذیرفتن ارتکاب به چنین گناهانی، از خودت، بپرس: ' تکلیف آن دختر باکره ای که قادر نیست با لالائیهای ' بهشت زیر پای مادران، است. ' و ' زن پاک؛ یعنی زن حجاب برتری. ' و ...، به خواب غفلتی، رود که امثال شما زنان، بدان، فرو می روید، چیست؟

آیا باز هم، با دسته گلهای متجاوزی که تحویل جامعه، می دهید، قصد ارشاد راهبه های دنیا به ترک سبک زندگیشان و قدم گذاشتن در مسیر پاک خویشتن را دارید؟

  • ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۰۹
  • بنده خدا

دولتهای خارجی پذیرفته اند که مردها متجاوزند و این خوی حیوانیشان باید تحت کنترل قانونگذاران و مجریان آن، قرار گیرد. این ظلم و اجحاف است که دختران و زنان ایرانی از یک سو، از سمت پسران و مردان، مورد تجاوز، واقع شده و از سوئی دیگر، از جانب نیروهای انتظامی، به دلیل پوششان، مورد بازخواست قرار گیرند.

مردان ایرانی وحشی هستند و بی تمدن و مسبب این امر در درجه اول، مادران ایشانند که با دارا بودن درجه بالائی از خوی تجاوزگری، از تولید موجودی چنین وحشی، ابائی ندارند و بعد از آنها نیز، حکومت ایران می باشد که با برخوردهای سهل انگارانه اش در مواجهه با مزاحمین نوامیس و آزارهای جنسی خیابانی، انگشت اتهام را به سمت دختران و زنان قربانی، نشانه رفته و بدین شکل، بر خوی تجاوزگری مردان، صحه می گذارند و در حمایت از این متجاوزان، در مقابل شاکیان مونث، می گویند: ' این بنده خدا چه کند، وقتی تو این گونه لباس می پوشی؟ '.

و این سناریوئیست که همواره، توسط کلیه نیروهای مونث و مذکر انتظامی جمهوری اسلامی ایران، در حال اجراست.

  • ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۵۶
  • بنده خدا

کسی که قادر نیست برای پرهیز از گناه همنشینی با آلودگان، از ازدواج کردن، امتناع نماید همانند کسیست که برای رفع نیازهای مادی دیگرش نیز، توانائی کنترل خویشتن در دوری از گناهانی؛ همچون دزدی، کلاهبرداری و ...، را نداشته و در نتیجه، چنین شخصی که در صورت عدم ازدواج، امکان به خطر افتادن دین و گناه کردنش وجود دارد ' فردی ساقط شده ' است که تلاش می کند با ازدواج، خود را ' فردی موجه و قابل قبول در اجتماع ' نشان داده و از سوئی دیگر، با تشکیل خانواده و فرزنددار شدن، امنیت و بقاء خود را تضمین شده بیابد؛ اما حقیقتا، به محض ورود به زندگی مشترک، نه توانائی کنترل شهوات خویش را دارد و نه توانائی پرورش فرزند صالح را. بدین ترتیب، با هوسرانی، چشم چرانی، زناء و ...، همچنان، به پیروی از نفسش، ادامه می دهد - همان گونه که در صورت عدم ازدواج، به آن، می پرداخت.

بدین شکل، رسمی که توسط این عده، باب می شود این خواهد بود: ازدواج کردن به نام بزرگان دین، ادامه دادن به زندگی فسادآلود و هوسناک خویشتن و تکثیر میکروبی همچون خود، در محیط مناسب و ایجاد شده فعلی - به لطف رحم ناپاکی که حاضر به ازدواج با چنین موجود آلوده ای، گشته - و انتشار آن میکروب به جامعه. پس، می بینیم که برای فرد، نه دینی باقی مانده و نه عفت و طهارتی؛ بلکه صرفا، نیازی مادی به داشتن خانواده، فرزند، حفظ بقاء و موجه جلوه کردن در انظار، برآورده شده است.

ازدواج حکایت همان چاقوئیست که دست هر شخصی، بیفتد بر اساس ویژگیها و شخصیتی که دارد، عمل نموده و توسط آن، عملی را بروز می دهد که با درونش، هماهنگ باشد. اصولا، شخص هوسران و زناکاری که ازدواج و طلاق، لقمه حرام و حلال و همه چیزهای خوب و بد در نظرش، یکسان می نماید مجاز نیست ازدواج خویش را با ازدواج عالمی به واقع، وارسته - و نه اسمی - مقایسه کرده و بگوید: ' او ازدواج کرده. پس، من نیز، می کنم. ' این عمل ظلمیست در حق این بزرگان؛ چرا که ' به اسم آنها، گناه کردن ' است. به گونه ای، ' تهمت زدن ' است.

اگر فردی برای برآورده ساختن نیازهای جنسی، رفع تنهائی، داشتن خانواده و امنیتی که در اثر داشتن آن، برایش، فراهم می شود، اقدام به ازدواج، نماید، جایز نیست این کار را به نام بزرگان دین و عرفان، انجام دهد؛ چرا که در صورت ایجاد هر گونه فساد احتمالی، این نام آن بزرگان خواهد بود که لکه دار خواهد شد.

چگونه دو موجود فاسد به خود، اجازه می دهند پیوند شیطانیشان را با پیوند دو موجود پاک سرشت، مقایسه کنند؟ سبک، نگرش و اهدافی که آن بزرگان در ازدواج، می دیدند یا می بینند در راستای اهداف الهی خویش، بوده و قابل قیاس با هوسرانیها و رفع شهوات و نیازهای مادی دسته دوم، نیست؛ یعنی اگر قرار بود ازدواج اسباب به فساد کشاندن ایشان را فراهم نماید، همانند تمامی گناهانی که سعی در دوری از آنها، داشته و دارند، از آن نیز، پرهیز می کردند. ' به نام بزرگان و به کام هوسرانان ' زندگی کردن نتیجه ای جز به گمراهی کشاندن ' افراد جویای حقیقت و پاکی ' جامعه را نخواهد داشت.

  • ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۰۴:۱۷
  • بنده خدا