باغ عدن

پیام های کوتاه

۱۱ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

از نتایج عملکرد اشتباه نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، در حوزه برخورد با موضوع بدپوششی بانوان، همین بس که افراد مذکر از همین بحث، بهره جسته و با ایجاد مزاحمت برای دختران و زنان غیرچادری و در صورت اعتراض ایشان، با بیان این موضوع که نیروی انتظامی پشتیبان آنها بوده و در درجه اول، این خود بانوست که توسط ماموران، دستگیر شده و حتی پسران و مردان مجرم را از این جهت که این مزاحمتها شاید تنبیهی باشد برای تادیب بانوان مذکور، مورد حمایت خویش، قرار خواهند داد، شروع به اخاذی و افزایش آزار و اذیت خود نسبت بدیشان، می نمایند.

امروز بعد از ظهر، در حال عبور از خیابان محله خودمان، بودم که پسری سوار بر خودروئی سفیدرنگ که مادر حجاب برتری خود را نیز، کنار خود و در حقیقت، روی کولش، حمل می کرد در حال آمدن به سمتم، بود که با دیدن من، با سر، اشاره ای به مادر پاکنهاد خویش، نموده و چیزی زیر لب، گفت و خندید. مادر نیز، به نشانه تایید، سری تکان داد. من که از مزاحمتهای گاه و بیگاه این قوم کثیف، همواره، معذب بوده و هستم چنان خونم به جوش آمد که گر چه پسر و مادرش از من، فاصله گرفته بودند، دهان باز کرده و خشم آلود، گفتم: ' کثافتها! فقط چادر سر کردن بلد هستند؛ اما وقتی این نسل و قوم کثیف را پرورش و رشد می دهند، ککشان هم، نمی گزد که: ' وای! مرتکب گناه شده ایم. ' '

مدتیست یک پیک موتوری در همان حوالی، افتتاح شده و همیشه، پسران بی چاک و دهان و چشم چرانی اطراف آن، تجمع می کنند. با شنیدن فریادهای غضب آلود من، به صف، شده و در حالیکه از جلوی من، عبور می کردند، یکصدا می گفتند: ' خاله! خاله! '؛ حال آنکه پسران صاحب سنی بودند. معلوم بود برای بالا بردن درجه خشم من، به این کار، متوسل شده بودند. رو به یکی از آنها، گفتم: ' به مادر کثیفت، بگو اگر نمی تواند آدم تربیت کند، کثافت نزاید. ' نشسته اند این سمت و به ازدواج کردن و کثافت زائیدن، می پردازند؛ بعد، راهبه های آن سر دنیا را انگولک می کنند که: ' چرا ازدواج نمی کنید؟ بیائید مثل ما، شوید. ' ازدواج کنند که مثل شما، زناکار و مردم آزار زائیده و گناهکار از دنیا، بروند؟ '.

بعد، دو پسر که در همان حوالی، حضور داشتند همانطور که به سمت خودروی سفیدرنگ خود، حرکت می کردند، به یکدیگر، می گفتند: ' خودش را خیلی باور کرده. ' بعد، یکصدا و یکدل - همراه با خنده و تمسخر - رو به من، گفتند: ' چه تیپی زدی، لوند! '.

همین حرکت کافی بود که تصمیم خود را گرفته و با کلانتری محل، تماس بگیرم و شکایت ساکنین بی شعور، بی تربیت و مردم آزار محل را نزد ایشان، ببرم. با کلی خواهش و التماس، گوشی به دست ' سرهنگ ... '؛ رئیس کلانتری محل، افتاد. پس از سلام و عذرخواهی بابت تصدع اوقات، خواهش کردم جهت از بین بردن مزاحمین نوامیس محله، از گشت انتظامی، استفاده کنند. گمان می کنم به حدس ایشان، من دختری بدحجاب به نظر آمدم که مورد مزاحمت، قرار گرفته و دست به دامان نیروی انتظامی، شده است؛ چرا که بلافاصله پرسیدند: ' منظورتان این است که ' گشت ارشاد ' برای برخورد با بدحجابها، راه بیندازیم؟ '.

با شنیدن ' گشت ارشاد '، با تجسم تصویر پلیسهای زنی که با فریاد و خشونت، در حال مواخذه و وادار کردنم به پوشیدن لباسهای تیره و تنگ هستند، چنان فشاری به مغزم، وارد آمد که لحن سخن گفتنم - البته نه همراه با اشک و گریه فیزیکی - گریه آلود شد. پاسخ دادم: ' نه. منظورم ' گشت ارشاد ' نیست. به خدا مادر همه این مزاحمین چادری هستند که این کثافتها را زائیده و به خیابانها، انداخته و ما را اذیت می کنند! همه شان چادر سرمی کنند؛ ولی چه فایده که بچه هایشان به این کثیفی، هستند؟ لطفا یک گشت انتظامی راه بیندازید تا با آنها، برخورد کرده و پارچه نوشته هائی هم، با پیامهائی حاوی تذکر به این دست افراد، نصب کنید. ' ایشان هم، قول دادند مامورینی را در محل مورد نظر، مستقر نموده و فرمودند: ' دو سه نفر را که ارشاد کنند، بقیه حساب کار دستشان می آید. '

امیدوارم کارگر افتد یا حداقل، برخوردشان، شامل برخورد با شخص من هم، نگردد؛ چرا که همین مسئله اسباب گستاخی هر چه بیشتر مزاحمین را فراهم خواهد آورد.

  • ۳۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۲۸
  • بنده خدا

دیروز، جهت انجام یک سری کارهای اداری، به چندین جای مختلف، مراجعه کرده و پس از اتمام آنها و حین بازگشت به خانه، بود که به خاطر آوردم خرید یک کتاب درسی در برنامه روزانه ام، گنجانده شده و من آن را فراموش کرده بودم. در نتیجه، مجددا، خط عوض کرده و جهت خرید کتاب، از طریق مترو، به سمت میدان انقلاب، حرکت کردم. تازه، از گیت مسافران، خارج شده و در حال خروج از مترو، بودم که ناگهان، از پشت، صدای یکی از افسران پلیس مترو، به گوشم رسید. به عقب، برگشته و متوجه شدم همان ستوان دومیست که بارها، در ایستگاه مربوطه، با وی، برخورد و به دفعات، با انجام حرکات صورت و دست، قصد القاء این پیام را داشت که اشکالی در کارم، است؛ اما هیچ گاه، به اشکال موجود، اشاره نکرده و من یک بار هم، به ماهیت آن، پی نبرده بودم: پوشش، حضور تقریبا هر روزه من در مترو، چتر همیشه همراهم؟ ایرادهای بنی اسرائیلی که می گویند همین است - البته به زعم برخی، این ایرادها متعلق به قوم ' بنی اسرائیل '، بوده و متوجه هیچ فرقه دیگری نمی گردد؛ نه ایرانی، نه عرب، نه مسلمان و نه ...!

با حرکت سر، مرا نزد خود، خواند و با نزدیک شدنم، پرسید: ' کجا می روی؟ '. جواب دادم: ' می خواهم کتاب بخرم. ' دوباره، با لحنی که گوئی متوجه جوابم نشده، سوالش را تکرار کرد و همان پاسخ را دریافت نمود. پرسید: ' از کجا می آئی؟ '. گفتم: ' من از صبح تا الان، به خیلی جاها، رفته ام. ' همانطور آرام و خونسرد، سوال کرد: ' مثلا؟ '. همانند همه پلیسها که پس از پرسشهای بی نتیجه، بدون عذرخواهی و همواره طلبکار، در جستجوی نقطه ضعفی برای گیر دادن، هستند، وقتی متوجه شد بابت معاینه فنی خودرو و نه بی هدف و نه جهت کارهای خلاف، در آن مکان، حضور دارم، به لباسم، اشاره کرده و گفت: ' این چیست؟ همه سیستمت که بیرون است. ' با وجود شال سفید بزرگی که اطرافم را پوشانده بود، در مقام اعتراض، گفتم: ' شال به این بزرگی. جلویش را هم که با دست، گرفته ام. ' با لحنی حاکی از تمسخر، گفت: ' آره. خیلی گرفته ای! نگاهی در آئینه، بینداز. با این سر و وضع، اگر دستگیرت کنند، سال بعد، می آئی بیرون. ' سپس، سوالاتی راجع به شغلم، پرسید و من نیز - با آنکه اطلاعات بیشتری مد نظرش بود - به شکلی سربسته، به مشغول تحصیل بودنم، اشاره کردم.

برایم، جای تعجب داشت که چطور ایشان که پلیس مترو هستند و ملبس به لباس ' پلیس پیشگیری ' وظائف اصلیشان را که مبارزه و برخورد با مجرمان، مزاحمان و تهدیدکنندگان جان، مال و حیثیت مردم هست رها نموده و با اموری بی ربط - اما شیرین و دلچسب - خود را مشغول می سازند. چگونه است که پلیس مترو کارمندانی مزاحم و تهمت زننده که کارشان سرک کشیدن در امورات خصوصی دختران و زنان تنها و فرستادن نیروهای پلیس به سمت آنها، جهت خنده یا هر نیت شوم دیگریست را فراری داده و از دستگیر کردن ایشان، امتناع می ورزد؛ ولی پوشش دختران و زنان تنها و امور خصوصی آنها اولویت اصلیشان محسوب می گردد؟ وظیفه ' پلیس مترو ' چیست: دستگیری سارقان، مزاحمین نوامیس، قاتلان و مجرمانی از این دست یا ...؟ در یک کلام،  ایشان ' گشت ارشاد ' یا به اصطلاح جدید، ' پلیس امنیت اخلاقی ' تشریف دارند یا ' پلیس پیشگیری '؟

پلیسی که رفاقت آن چنانیش با کارمندان خلافکار مترو، وی را از برخورد با رفقای ناباب باغ و گلستانش، بر حذر داشته و حتی سبب جانبداریش، می گردد آیا شایستگی آن را دارد که ' پلیس ' خوانده شود؟ ایشان اگر حقیقتا، برقراری نظم و امنیت را جستجو می کنند، بهتر است پیشتر، محیط مکان تحت کنترل دولت اسلامی مترو را از وجود این دست از کارمندان بزهکار مترو، دستفروشان و غرفه داران مجرم و متعرض به مردمش، پاک ساخته و در صورتی که وقتی اضافی نصیبشان گردید، به اموری خارج از حیطه وظائف خود، بپردازند. آیا پوشش یک دختر آن قدر صاحب اهمیت است که از آن، می توان به عنوان وسیله ای، جهت جلوگیری از تعقیب کارمندان دولتی متعرض نوامیس مردم و متصرف غاصب اموال ایشان، استفاده کرد؟ این وضعیت صرفا، منحصر به مترو، نبوده و سایر ادارات دولتی را نیز، در برمی گیرد؛ سازمان ثبت اسناد و املاک، دادسراها، کلانتریها، دانشگاهها و ... و جای بسی تاسف است؛ هم، برای دولت اسلامی و هم، برای طبقه مردم؛ چرا که از ماست که بر ماست.

  • ۳۰ آبان ۹۶ ، ۰۸:۵۳
  • بنده خدا

برقراری و حفظ نظم و امنیت، مقابله با هر گونه ناامنی و اخلال نظم در حوزه استحفاظی و برخورد با اعمالی که موجب سلب آسایش عمومی و فردی می شود و نیز، شناسائی عوامل مخل نظم عمومی و فردی، افراد سابقه دار و بزهکاران حرفه ای و کنترل آنان را از جمله وظائف نیروی انتظامی، برشمرده اند. برای نیروی انتظامی، جای بسی تاسف است که مجرمان و خلافکاران شناخته شده راست راست، در حوزه استحفاظی ایشان، گشته و با ارتکاب انواع جرائم ریز و درشت، هم، به ریش ملت، خندیده و هم، عوامل خواب آلود انتظامی را به سخره گیرند.

ایجاد مزاحمت برای بانوان، به قدری در نزد ایشان، کوچک شمرده شده که نه تنها، از طریق استقرار گشتهای انتظامی، کوچکترین تلاشی جهت پیشگیری و رفع آن، نمی نمایند؛ بلکه چنان ماموران را در این راه، با خود، همراه می بینند که در حضور خود مامور نیز، اقدام بدین جرم، می ورزند. به قول عزیزی، وقتی دزدی یا خلافکاری در لحظه ارتکاب جرم، ذره ای هراس را در دل، احساس می کند، امیدی به اصلاح، هست؛ اما زمانی که می دزدند و خلاف می کنند، بدون کوچکترین ترسی، آن روز، باید بر خود، لرزید و بر قامت بی جان انسانیت، خون گریست.

ملتها چهار بار، تربیت می شوند: یک بار، توسط مادران و پدران خود، بار دیگر، توسط مدرسه و جامعه، سپس، به وسیله همسران و در نهایت، توسط حافظان امنیت کشور که اگر سه مورد نخست در انجام وظیفه خویش، ناموفق بوده یا کوتاهی کرده باشند، مورد آخر باید کارساز باشد؛ اما هر چه بگندد نمکش می زنند؛ وای به روزی، که بگندد نمک!

  • ۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۵:۵۳
  • بنده خدا

پریروز، بین ساعت 1 تا 1 و نیم بعد از ظهر، پس از شارژ بلیت، جهت مرتب کردن کیف پولم، کنار گیت ایستگاه مترو ' حر '، ایستاده بودم که ناگهان، صدای کارمند متروئی که متصدی گیت مسافران بود به گوشم، رسید که مرتبا، تکرار می کرد: ' مردم دیوانه هستند. می آیند می ایستند اینجا. ' به طرزی غیرمستقیم و بدون آنکه نگاهش کنم، گفتم: ' به رئیست، نمی گویم که نوازشت کند. برایت، پلیس می آورم تا حالیت کند چه می کنی. ' بعد - در حالیکه با حرکت سر، مرا به یکی از مسافران مردی که در حال ورود، بود، نشان می داد - گفت: ' مردم دیوانه هستند. ' او هم، با سکوت، نگاهی انداخت و عبور کرد. وقاحت مرد خونم را به جوش آورده بود. به سمت دفتر مسئول ایستگاه، به راه افتاده و با دیدنش، بدون مقدمه، شکایت را آغاز نمودم. مسئول ایستگاه در حمایت از کارمند، پاسخ داد: ' او یکی از بهترین کارمندان ماست. ' گفتم: ' فعلا که به من، می گوید ' دیوانه '. ' از طرف ایشان، عذرخواهی کرد؛ اما بیش از آن، دوست داشتم به وی، متذکر گردد هر آن چه را که به فکرش، خطور می کند بر زبان، نراند.

این کار را انجام داد؛ ولی احساس کردم قضیه به همین جا، ختم نخواهد شد. تجربه این را ثابت کرده بود؛ چرا که دیروز عصر که طبق معمول، کنار ایستگاه اتوبوس محلمان، منتظر ایستاده بودم، چهار خانم ناآشنا با آرایشهای غلیظ و خنده ها و حرکات جلف نیز، با آمدن من، از راه رسیده و شروع کردند به نشان دادن من به یکدیگر و خنده و تمسخر بابت چتری که همواره، به همراه دارم. سعی کردم با رعایت فاصله، از ایجاد تنش، جلوگیری کنم.

بالاخره، اتوبوس ' میدان انقلاب ' نمایان شد و همگی سوار شدیم. یکی از زنها، رو به دیگران، گفت: ' حدسی که در موردش، می زدیم اشتباه بود. ' آن یکی هم، در جواب، با لحنی اعتراض آمیز، گفت: ' پس، کجا می رود؟ '. فهمیدم در حال شایعه پراکنی و جوسازی، هستند. بعد، بلافاصله، نیش و کنایه های خود را آغاز نمودند: ' من اصلا، دوست ندارم بروم ولگردی. ' و آن یکی ادامه داد: ' دیروز، ناهار را بیرون با شوهرم، خوردیم. 100000تومان شد. شوهرم همیشه، برای این کار، هم، پول کنار می گذارد و هم، دستی به خودم، می دهد. ' دیگری در پی حرف دوستش، گفت: ' شوهر من به مردهای فامیل، حساس است. خیلی غیرت دارد. '  با این سخنان، قصد داشتند به من، حالی کنند کارهای من اشتباه بوده و این روش زندگی ایشان است که صحیح می باشد.

در نظر ایشان، تنهائی و بدون مشایعت با مردان و زنان کثیف، بیرون رفتن ولگردیست؛ اما دست در دست همسری آلوده یا همراهی با دوستانی همجنس؛ اما نااهل و گناهکار، از حیطه ولگردی، خارج می باشد. به رستوران رفتن در تنهائی، ناپسند بوده؛ ولی همسفره شدن با آلودگان در مقام همسر، نیکوست. غیرت داشتن دختران و زنان شایسته نبوده؛ ولی ازدواج با مردانی ناپاک و واگذار نمودن اموری این چنینی به شوهر که چالش و مبارزه با کثافات اجتماعی را می طلبد باعث افتخار است. سرانجام، به ناچار، با صدائی نسبتا رسا، گفتم: ' به جای اینکه خودشان غیرت داشته باشند، غیرت را از شوهران کثیفشان، توقع دارند. گوئی روز قیامت، مردانشان را در عوض ایشان، محاکمه خواهند کرد. '

 این حکایت اکثریت عظیم زنان ایرانیست که به راهبه های ساکن یا خارج از دیر، خرده گرفته و آنها را به تبعیت از خویشتن، دعوت نموده و سپس، با ازدواج با مردان آلوده و نشستن داخل چهاردیواری خانه و اطاعت بی چون و چرا از همسران آلوده خویش، در توهم پاکی، غوطه می زنند و ای کاش به همان نیز، بسنده می کردند!

شایان ذکر است سال گذشته، فردای روزی که در اثر مزاحمتهای یکی از کارمندان مرد ایستگاه متروی مذکور، برخوردی هر چند کوچک با وی، داشتم، مرد دیگری که از نظر استخوانبندی صورت، اجزاء چهره و جثه، نسخه مذکر یکی از فروشندگان زن مترو، به نظر می آمد پس از خروج از مترو و حرکت به سمت منزل، به تعقیب من، پرداخت و با یافتن محل زندگیم، روز بعد، در نزدیکی منزل بنده، کمین کرده و پس از خروج از منزل، با خودروی پراید سفید رنگش، همراهم، آمد و در پی دادن پیشنهاد سوار شدن و امتناع اینجانب، شروع به توهین و فحاشی نمود و با صدای بلند - طوری که مشخص بود به قصد صدمه حیثیتی، به آن نحو، عمل می نماید - گفت: ' حالا خوب است با هم، رابطه ... هم، داشته ایم. ' که با ایجاد سر و صدا و تماس با پلیس 110، از محل، متواری گشت. البته شماره پلاک خودرو جهت پیگیریهای لازم بعدی، ثبت شد.

علت آنکه ' امام علی (ع) ' ایمان زنان را نصف ایمان مردان دانسته اند به خوبی، مشخص گردیده است: بی غیرتی و طلبکار بودن عفت خود از مردان، در عوض خویشتن. انسانها و بانوان نیز، باید تمامی صفاتی را که یک فرد برای دینداری، بدانها، نیازمند است دارا باشند؛ از جمله غیرت - مگر آنکه زنان از حیطه انسانیت و مسئله محاکمه روز قیامت، خارج باشند. الگو قرار دادن زنانی چون ' آسیه (س) ' و ' مریم (س) ' در کتاب آسمانی مسلمانان، خلاف آن چیزیست که بانوان ایرانی از دیندار بودن، در ذهن، پرورانده اند. زنهار که با این شکل زندگی کردن، نصف ایمان خود را به باد داده اید!

  • ۲۶ آبان ۹۶ ، ۰۶:۴۹
  • بنده خدا

وقتی سخنرانی ' ترامپ ' و تروریست خواندن حکومت ایران و بیان عامدانه ' خلیج عربی ' آن خاصیت بازدارندگی ای را که بتواند کمرنگ کننده فعالیتهای جنبشی باشد که تغییراتی عمیق را در داخل جمهوری اسلامی ایران، جستجو می کنند نداشت، اینک نوبت کشورهای عربیست تا با مانورهائی سیاسی، رعب و هراس لازم را ایجاد نموده و با تحریک عرق ملی و ترغیب اتحاد ملی میان ایرانیان، از منافع اقتصادی، سیاسی و ... خویش در داخل کشور، رفع خطر نمایند. اگر هم، نتیجه ای حاصل نشد، مشکلی نیست. آن قدر بمب و موشک حواله مردم خواهند کرد تا حالیشان شود قدرت دست کیست: مردم یا یک درصد؟

گوگوری مگوریها! فکر کرده اید تغاری شکسته، آمده اید کاسه لیسی؟ کشورها به ملتها، اختصاص دارند، نه به یک درصد.

البته به قول ' دکتر صادق زیباکلام ' عزیز: ' با حمایت کامل از نظام! '.

  • ۲۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۳۸
  • بنده خدا