باغ عدن

پیام های کوتاه

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

وجود یک سیستم نظارتی و کنترل کننده بر امور مسئولان امنیتی، از اهمیت ویژه ای، برخوردار بوده تا بدین وسیله، از تخلفات ایشان که در مواردی، به حقوق آنها، مربوط می شود، جلوگیری گردد. شهروندان آنها را بخشی از حکومت، می دانند که در راستای حفظ امنیت کشور، به شکلی قانونمند، دست به تجسس و تفحص حریم شخصی افراد، می زنند. از همین روی، است که اگر دستور مقام قضائی برای شنود یا تعدی به حریم شخصی افراد، بدون دلائل و قرائن کافی، باشد، در صورت آشکار شدن موضوع، می توان از وی، شکایت کرد.

افتراء که در لغت، به معنای دروغ بستن، بهتان زدن و در اصطلاح حقوقی، نسبت دادن صریح عمل مجرمانه - بر خلاف حقیقت - به شخص یا اشخاص معینیست که صحت آن در نزد مراجع قضائی، ثابت نشود نیز، قابلیت تعقیب کیفری را داراست و چنین است در رابطه با توهین و فحاشی که با توجه به متن صریح قانون مجازات اسلامی، جرم محسوب و شخص مرتکب به مجازات شلاق یا جزای نقدی، محکوم خواهد شد.

تا آن جا که پیداست هیچ شخصی - حتی کارمند دولت، نیروی انتظامی و ... - هیچ گونه مصونیتی در برابر قانون، نداشته و نخواهد داشت؛ اما چگونه است که کارمندان مترو به طرفه العینی، قادرند دیگران را در مظان اتهام، قرار داده و بی پروا، دهان به توهین و افترا باز کنند یا خود را مجاز به تجسس در زندگی دیگران، ببینند و پلیس مترو نیز، نه تنها، کوچکترین گامی در جهت ممانعت از این جرم و احقاق حقوق حقه مردم، برنداشته؛ بلکه در عوض، پس از بازرسیهای مکرر و اخذ هویت فرد - با دیدن یک اشاره از سوی کارمندان و حتی دستفروشان مترو که به نوعی، کارمندان غیر رسمی مترو محسوب می گردند - به جای عذرخواهی، دست به تهدید شخص، مبنی بر دستگیری و بردن وی به کلانتری - آن هم، به عنوان ' مظنون بودن به سرقت ' - می زنند جای تعجب دارد. سوال این است که آیا پلیس می تواند به خودی خود، کسی را از حقوق اجتماعی خویش، محروم ساخته و از ورودش به سیستم حمل و نقل مترو - با استفاده از ارعاب و ترس - جلوگیری نماید؟

همانطور که در روزهای قبل، راجع به مشکلاتی که در مترو، شاهدش هستم و هستیم، صحبتهائی داشته ام ( به مطلب ' وقتی زن متاهل ایرانی ملک خصوصی و دختر تنها و دارائیهایش، جزء انفال، رده بندی می شود! ' مراجعه شود. )، روز گذشته نیز، هنگام مراجعت به منزل، از این دست بلایای متروئی، نصیبم شد. ایستگاه متروی ' شادمان ' بودم که پس از دریافت پول از طریق دستگاه خودپرداز و خرید کنسرو ماهی و پرس و جو از بوفه، در رابطه با ذرت مکزیکی که شدیدا عاشقش هستم؛ اما اکثر اوقات، پخت ندارند، کمی این پا و آن پا کرده تا راه پیتزافروشی را در پیش گرفته یا از اسنک و ساندویچهای بوفه، استفاده کنم؛ اما از آنجائی که گرسنه نبوده و صرفا، هوس خوردن ذرت مکزیکی کرده بودم، به پائین، برگشته و سوار قطار شدم. به محض سوار شدن، با چهره ای آشنا، روبرو شدم که از قطار، پیاده شد. خانم سروانی بود که در عرض یک سال گذشته - البته با سه بار بازرسی همکاران دیگرش  - هفت بار کیفم را بازرسی و مرا سین جیم کرده بود. طوری از قطار پیاده شد و به اطراف، نگاه می کرد که گوئی در جستجوی شیء یا شخص خاصیست. با دیدن من، انگار که گمشده اش را یافته باشد، ایستاد و پس از کمی به چپ و راست، رفتن؛ طوری که می انگاشتی در حال گیر دادن به دستفروشهای متروست - ولی مشخص بود که هدفش من هستم و آنها بهانه -، به سمت واگنی که من داخلش، بودم آمد و گفت: ' سلام. خوبی؟ '. سلامش را جواب داده و تشکر کردم. با لبخندی که برای گول زدن بچه ها، استفاده می شود، گفت: ' یک لحظه، پیاده می شوی؟ '. گفتم: ' برای چه؟ '. گفت: ' وقت داری پیاده شوی؟ باهات کار دارم. ' پیاده شدم. پرسید: ' همیشه، شال سفید می اندازی؟ '. جواب دادم: ' رنگهای دیگر اذیتم می کنند. رنگ سفید را بیشتر از بقیه رنگها، دوست دارم. '

مرا به سمت دفتر پلیسی که در طبقه بالای تونل بود، هدایت کرد. به دفتر پلیس که رسیدیم، با دری بسته، مواجه شدیم. ظاهرا، همکارانش برای سرکشی، آن جا را ترک کرده بودند. پس از کمی دستکاری کردن گوشیش - از قرار معلوم، مشغول پیامک دادن بود؛ چون مکالمه ای زبانی رد و بدل نشد -، صدای مردی که همیشه، هنگام استفاده از خودپرداز یا خرید از مغازه های متروی ایستگاه، مشغول تجسس در امور شخصی من، است از اتاق کنترل، به گوش رسید که در حال پیج کردن پلیس مترو بود. از قرار معلوم، به ایشان، پیامک داده بودند که این گونه، عمل کند. همکارانش آمده و در دفتر باز شد. وارد اتاق نشده بودم که مرد داخل اتاق کنترل که جاسوسی در زندگی شخصی بنده، جزء امور روزانه شان، است دوان دوان، خود را رسانده و با خوشحالی وافر و پس از سلامی گرم با پلیس زن، قصد آغاز سخن داشت که وقتی متوجه شد نگاهم به آنهاست، با لحنی جدی و طلبکارانه، گفت: ' شما بفرمائید داخل. ' گفتم: ' چه می خواهی بگوئی که من نباید بشنوم؟ '. پلیس زن هم، در طرفداری از کارمند مترو، گفت: ' برو داخل. ' کمی داخل رفتم؛ ولی حواسم بود که داشت اشاره می کرد: ' نگوئید من به شما، گفتم. ' بالاخره وارد دفتر پلیس، شده و در حضور و به کمک پلیس مرد مترو - برای هشتمین بار در عرض این یک سال- شروع به بازرسی محتویات کیفم، کردند. داخل کیفم حدود 1میلیون و 500000 تومان پول نقد داشتم که به تدریج در طول یک هفته، از طریق کارت، از حسابم، برداشت کرده بودم. سوال همیشگیش را پرسید: ' برای چه، این همه پول با خودت، داری؟ '. پاسخ دادم: ' همیشه، این قدر پول با خودم، می آورم. شاید لازم شد. ' همچون دفعات گذشته، این بار نیز، پرسید: ' چرا؟ مگر چه کار می کنی؟ '. گفتم: ' محض اطمینان. '

از قبل، وقتی داخل خانه، بوده و هنوز، حرکت نکرده بودم، میزان مبلغ همراه خود را داخل گوشی همراهم، یادداشت کرده بودم. وقتی پرسید چقدر پول داخل کیفم، موجود است و متوجه شد میزان آن از قبل، داخل گوشی، نوشته شده و علاوه بر گردش حسابم، می توانم به عنوان مدرک، از آن، استفاده کنم، چیزی نگفت و ادامه داد: ' وسائلت را جمع کن. ' در حال جمع و جور کردن وسائلم، بودم که پلیس زن با لحنی تهدیدآمیز، عنوان نمود: ' دفعه بعد، کارت شناسائی ملیت را هم، با خود، بیاور. بار دیگر، اگر ببینمت، به عنوان ' مظنون به سرقت '، می برمت کلانتری. ' پرسیدم: ' مگر پول همراه داشتن جرم است؟ اصلا برای چه، مرا این همه بازرسی می کنید؟ چه کسی به شما، گزارش غلط می دهد؟ دفعات گذشته هم که مرا بازرسی کردید، می گفتید گزارش مردمی بوده و خودم هم، صدای اتاق کنترل که پلیس مترو را پیج می کرد شنیدم؛ ولی وقتی می پرسیدم فرد گزارش دهنده دقیقا چه کسی بوده، طفره رفته و از جواب، امتناع می کردید. ' مثل همیشه، پاسخ داد: ' ما که نمی توانیم به شما، بگوئیم چه کسی بوده است. ' گفتم: ' همین آقائی که در گوش شما، پچ پچ می کرد هر وقت، سراغ دستگاه خودپرداز می روم، در حال پائیدن من، است و زمان خرید از مغازه ها هم، دنبالم آمده و تعقیبم می کند. ' با لحنی خشن، گفت: ' بیا برو بیرون. ' گفتم: ' اصلا حالا که این طور شد، من شکایت دارم. ' پلیس مرد که ستوان دوم بود و موهای جلویش، ریخته بود گفت: ' شکایت داری، برو دادسرا شکایت کن. ' گفتم: ' صورتجلسه کنید که بعدش، شکایت کنم. ' پلیس زن گفت: ' ما چنین کاری نمی کنیم. به ما، ربطی ندارد. ' گفتم: ' چطور اینها که وقت و بی وقت، گزارش غلط می دهند، بدون معطلی، بازرسیم می کنید. نوبت شکایت من که می شود، به شما، مربوط نیست؟ '. پلیس زن بازویم را گرفته و مدام، هول می داد که بروم و بازرسی مرا انکار می کرد. چند بار تذکر دادم که از تماس بدنی با من، دست بردارد. مسئول ایستگاه آمد و در جانبداری از کارمند مترو، گفت: ' کارمند ما به این خانم، گفت که شما خانم محترمی هستید و همیشه، برای صرف غذا، این جا می آئید. ' گفتم: ' این آقائی که می فرمائید میانجی من شده اند زمانی که پای دستگاه خودپرداز، هستم، مدام، به شکلی منظوردار، نگاهم می کند و مشغول تجسس در کارهایم، است. الان هم که می خواست با این پلیس خانم، صحبت کند، با لحنی بی ادبانه، به من گفت: ' شما برو داخل. ' حال، شما می گوئید میانجی من شده است؟ '. پلیس زن که همین طور مشغول تعدی و دست درازی به من، بود طوری هولم می داد که مدام، احساس می کردم در حال پرت شدن از پله ها، هستم. '

وقتی دیدم اهمیتی به شکایتم، نمی دهند، به پائین، رفته و به 110، متوسل شدم. پس از 6 بار تماس و حدود یک ساعت انتظار، مامور 110 از راه رسید. البته کارمند متجسس مترو پیش از آمدن پلیس 110 و یک ساعت انتظار که شاید من خسته شده و از شکایت، منصرف شوم، به بهانه پایان ساعت کاری، فلنگ را بسته و فرار کرد. هر قدر دنبالش دویده تا شاید از رفتنش، جلوگیری کنم، بی فایده بود و پلیس مترو هم، خودش را زده بود به بی خیالی که کارمند متخلف به راحتی، فرار کند. یکی از همکارانش را هم، با خود همراه کرده بود که وانمود کند: ' ما هر دو ساعت کاریمان تمام شده است. '

به پائین که برگشتم، پلیس 110 آمده بود. وقتی ماجرا را شنید، گفت: ' مشکلی نیست. پلیس زن به تو، شک کرده و کیفت را گشته است. ' گفتم: ' با این دفعه، هشتمین باریست که کارمندان مترو پلیس را سراغ من می فرستند و هر بار که می پرسم دقیقا چه کسی گزارش غلط به شما، داده، از دادن جواب، طفره می روند. مدام هم، سرک می کشند داخل دستگاه خودپرداز و ... . وقتی هم، می گویم صورتجلسه کنند که شکایت کنم، می گویند به ما، ربطی ندارد و هولم می دهند. ' پلیس 110 داخل گزارش، فقط به بازرسی پلیس زن، اشاره کرده بود؛ در صورتی که منظور اصلی من کارمندان مترو بودند که با شیطنت، به ایجاد مزاحمت و دردسر، برایم، می پرداختند. با اصرار من، اضافه کرد: ' کارمند مترو به پلیس زن، گزارش کرده است. '؛ ولی هنوز، یک جای کار می لنگید و آن نام کارمند مترو بود که رئیس ایستگاه و همکارانش از دادن نام وی، خودداری می کردند؛ اما هر قدر اصرار کردم این مورد را هم، اضافه کند، مامور 110 طفره می رفت و مدام به اصرار و اجبار، می خواست متن را امضاء کنم. وقتی اصرار من به اضافه کردن مورد رئیس ایستگاه و پرهیزم از امضاء کردن متن را دید، گزارش را تحویل ستوان یکم مردی که از ابتدای ماجرا، در جریان امر، بود داد تا به جای من، امضاء کند و یک برگه اش را نیز، به من، داد و آن جا را به بهانه پایان ساعت کاریش، ترک کرد؛ در صورتی که وظیفه داشت رئیس ایستگاه را که از همکاری، خودداری و سعی در گمراه کردن پلیس، داشت بازداشت کند.

با رفتن مامور 110، دو پلیس مرد مترو که تقریبا به صورت ثابت، در ایستگاه مذکور، حضور دارند شروع کردند به گفتن اینکه: ' وقتی ما این جا هستیم، باید به خود ما، بگوئی. نیازی نبود با پلیس 110، تماس بگیری. ' گفتم: ' اگر شما رسیدگی می کردید که نیازی به 110، نبود. ' از اینکه پلیس مترو در روز روشن، این گونه، تخلف کرده و بی خیال، کناری ایستاده و ناظر مطلق و البته جانبدار ماجرا بود، عصبانی بوده و تمایل داشتم حداقل، عذرخواهی کرده و قول بدهند با اسم و آبروی مردم، بازی نکنند؛ ولی طوری رفتار می کردند که انگار کارشان بهترین گزینه انتخابی بوده است. تهدید کردم که اگر به این رفتار، ادامه دهند، با 197، تماس خواهم گرفت. کارمندان حراست که آمده بودند دست به دامن تهدید، شده و گفتند: ' خانم! ما مصدوم داریم. سرمان شلوغ است. برو و مزاحم نشو. ' گفتم: ' نمی روم. من هم، مصدوم شده ام با این همه، بلائی که سرم آورده اید. ' که صدای زنی از داخل اتاق دربسته و کناری پلیس، آمد که با ناله، می گفت: ' خانم! تو رو خدا! '. اهمیتی ندادم و مردی که خود را مامور حراست معرفی می کرد ادامه داد: ' برو؛ وگرنه زنگ می زنم اطلاعات که بیایند و ببرندت. ' گفتم: ' چه کار کرده ام که اطلاعات مرا ببرد؟ '. گفت: ' اگر علاف نبودی، 4 ساعت داخل ایستگاه، نمی ایستادی. چه کار داری که 4 ساعت است این جا مانده ای؟ '. گفتم: ' به خاطر کار شماست که  این همه وقت را این جا هستم. ' پلیس مردی که ستوان یکم بود گفت: ' بیا و برو. اینها پلیس هستند. خودت را با پلیس، بد نکن. برای خودت هم، خوب نیست. ' بعد، مرا هدایت کرد به سمت سکوی فرهنگسرا. دیدم بحث کردن فایده ای ندارد. پس، پائین رفته و با 197، تماس گرفتم.

مردی که پشت تلفن و سرگرد نظام وظیفه بود وقتی فهمید پلیس زن از دادن اسمش، خودداری و کلی مرا بازرسی و سین جیم کرده و اسم و مشخصات کاملم را نیز، یادداشت نموده، گفت: ' هر کس می آید و می گوید لباسم خوشگل است که نباید اسم، کارت ملی و مشخصات بدهی. بگو مرا ببر کلانتری. ' و خواست این بار، گذشت کنم که چون هشتمین بار مزاحمتها و تهمتهایشان بود و تهدید برای بار بعدی هم، انجام داده بود و از طرفی، مشخصاتم را به عنوان مظنون به سرقت، یادداشت کرده بود، قبول نکرده و خواستار پیگیری شدم. بعد از یک ربع، ایشان مجددا، تماس گرفتند و شماره کارشناسی را دادند که به گفته ایشان، حوزه کاریشان پلیس مترو بود. با تماسی که با کارشناس مربوطه، داشتم، ایشان گفتند در حال آمدن به ایستگاه، بوده و از من، خواستند که مجددا، به ایستگاه برگردم؛ اما از آن جائی که ساعت هشت و نیم شب بود و ساعت کاری اتوبوسها نیز، به اتمام می رسید، از ایشان، تقاضا کردم فردا تشریف بیاورند که در جواب، گفتند: ' باهاتون، تماس می گیرم. ' امروز هم، قصد دارم به جد، این موضوع را تعقیب و عناصر و عوامل پشت پرده این وقایع را کشف کنم.

استفاده از وسائل حمل و نقل عمومی، از حقوق اجتماعی اشخاص، است.

  • ۳۰ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۰۴
  • بنده خدا

حدود یک ماه و نیم گذشته، هنگام عبور از پیاده روی یکی از خیابانهای تهران، با گربه نوبالغی، روبرو شدم که یکی از پاهایش، بر اثر حادثه ای نامعلوم - آسیب دیده؛ به نحوی که پایش سرتاسر خون آلود و پوست آن تا حد عمیقی، سائیده شده بود. مشاهده آن وضعیت و عابرانی که بی تفاوت، از کنار گربه بینوا، عبور می کردند به قدری، هراس انگیز و دردآور بود که با تحریک قوه تخیلم، زخم روی پای گربه، عمیقتر از آن چه که بود، به نظر می رسید و برای مدت چند دقیقه، استخوانهای پایش را به چشم می دیدم.

ابتداء، به ذهنم رسید گربه را جهت درمان، به دامپزشکی، برسانم؛ اما در آن حوالی، دامپزشکی وجود نداشت. از طریق تماس تلفنی با 118، به شماره تماس یک دامپزشک، دسترسی پیدا کردم؛ اما بدبختانه، دکتر دامپزشک از آمدن بالای سر حیوان بیمار، خودداری و اعلام نمود اگر خیلی مایل به درمانش، هستم، باید زحمت رساندنش را هم، شخصا متقبل شوم. از آنجائی که گربه خیابانی و آلوده بود و شخص مناسبی هم، حضور نداشت که این لطف را متحمل شود، با 110، تماس گرفتم که فرمودند: ' با 139 شهرداری، تماس بگیر. ' در ادامه شنیدن پاسخ منفی از این قسمت و حواله بنده به شهرداری منطقه مربوطه و تماس با بخش ' حیوانات و محیط زیست '، این طور پاسخ شنیدم که: ' این جا مربوط به امحاء حیوانات موذیست. اگر حیوانی بیمار یا مرده باشد، خود شهرداری عملیات پاکسازی یا معدومسازی را انجام می دهد؛ در غیر این صورت، به این بخش، مربوط نمی شود. ' با اصرار من مبنی بر اینکه حداقل، یکی از پرسنل شهرداری را بفرستند که در رساندن گربه به دامپزشکی، کمکم کند - صرفا، برای از سر باز کردن اینجانب - فرمودند: ' نشانی را بدهید. ما خودمان پیگیری می کنیم. ' البته آن لحظه، فکر نمی کردم از سر، باز کردن باشد و با خیال راحت، وسیله نقلیه ای گرفته و آن جا را ترک نمودم.

اما زمان برگشت به منزل، بود که مجددا با گربه مذکور، روبرو و متوجه شدم آن ' پیگیری می کنیم. ' از همان دست ' پیگیری می کنیم. 'ها بوده است. با نگرانی، نزدیک شدم تا از وضعیت سلامتیش، مطمئن شوم که با دیدن جست و خیزها و دویدنهای چابک وی و مشاهده زخمی که صرفا، یک سائیدگی سطحی منجر به خونریزی، بود، خیالم راحت شد که قضیه آن قدرها هم، جدی نبوده است.

جدا از اینکه چرا در ایران، تدبیری جهت حمایت و نگهداری از حیوانات خیابانی و صدمه دیده، اندیشیده نشده، وقتی قاتل ' بنیتا ' مدعی شد با پلیس، تماس و وضعیت ' بنیتا ' را گزارش و آنها نیز، قول پیگیری داده بودند، بی درنگ، یاد قول کارمند شهرداری مبنی بر پیگیری وضع گربه مصدوم و در عمل، بی توجهی آنها به موضوع، افتادم. هر چند، از چند و چون واقعی تماس قاتل، اطلاعی نداشته و یافتن و عنوان حقیقت، بر عهده اهل کار، می باشد.

  • ۲۹ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۴
  • بنده خدا

تعجب می کنم از مردانی که در عوض جستجو و تعمق در کتب آسمانی و یافتن احکام و دستورات مربوط به جنس خویش، همواره سر در امورات و احکام بانوان، داشته؛ گوئی وظیفه الهی ایشان در دین، گوشزد نمودن وظائف بانوان به آنها، تعیین گشته است. اگر حجاب بر جنس زن، واجب الهیست، از جهت حفظ پاکدامنیش، بوده تا بدین طریق - طبق فرمایشات ' قرآن کریم ' - مورد آزارها و مزاحمتهای افراد مریضدل، قرار نگیرد. مقصود اصلی پروردگار از توصیه بانوان به رعایت حجاب، کمک به زن، در پاکدامنی و بیدارگریش است تا همچون جانوران ماده، خویشتن را ماشین زاد و ولد ندانسته و پیش از هر چیزی، نگران پاکی وجودی خود باشد. در نتیجه، رعایت یا عدم رعایت آن امریست میان جنس زن و آفریدگارش؛ ولی رفتارهای جنس مرد در این باره، به نحوی بوده که نزدیک است خود را در مقام خدائی، قرار دهد.

زنی که با بهره جستن از حجاب برتر - بدون در نظر گرفتن ناخشنودی پروردگار از پیمان زناشوئیش با مردی زناکار، چشم چران، حرامخوار و ... - صرفا، رضایت همسر خویش را دنبال می کند پاداشهایش را به شکلهای گوناگون؛ نفقه، مهریه و ...، دریافت داشته؛ اما دختری که با دوری جستن از ازدواج با مردان آلوده، در جستجوی خرسندی معبودش، است دریافت کننده پاداشی از سوی جنس مرد، نبوده و نیست که مردان در اعمال سلیقه خویش در نوع پوشش وی، خود را محق متصور می شوند. ای مرد! اگر درد وجدان آزارت می دهد که نه توان جهاد با نفست را داری و نه یارای مبارزه و خاموش کردن آتش شهوت همجنسانت را، پس، سعی نکن با اجبار زنان در پوشش مورد نظر خویش و دیدنشان در پوشش برتر، از آنها، آئینه ای ساخته و از این راه، کمی از بار گناهانت، کاسته و خود را دیندار تصور کنی؛ که گناه چشم چرانی و زنای تو - علیرغم پوشش همسرت - به قوت خود، باقیست و بر گردنت، بوده و همسرت نیز؛ با پیمان زناشوئی و همنشینی با تو - با وجود مفتخر شدن به پوشش برتر - زناکاری بیش نبوده و نخواهد بود.

و ای زن! اگر گمان می داری با انتخاب حجاب برتر و ازدواج با مردی که وانمود می کند انتظارش از تو، پاکدامنیست، راه بهشت بر تو، هموار گشته، از خودت و او، بپرس: ' اگر پاکدامنی من دغدغه توست، از چه روی، حاضر به پشتیبانیم، نیستی؛ مگر آنکه عفتم را به تو فروخته و با زناکاری چون تو، همبستر شده و زناکاری چون تو، بپرورم؟ '

ای مرد! اطمینان داشته باش اگر قرار بود مطابق خواست و معیارهای خدای خودخوانده ای چون تو - و نه آن چه که خدا خواستارش است - به گزینش حجاب، بپردازم، ابتداء به ساکن - همچون همسرت، پیوند زناشوئی با آلوده ای چون تو را محکم کرده و از مزایایش - نفقه، مهریه، بارکشی رایگان و ... - منتفع می گشتم و اگر خود را از مزایای آن، محروم ساخته ام، انتخاب نوع حجابم نیز، میان من و خدایم، است که ولی و سرپرست مومنان است و قطعا حجابم چادر مشکی نخواهد بود که با وجود پوشیدن آن توسط هر زن زناکار و زناپروری، لکه ننگی خواهد بود بر پیشانی دختران پاکدامن. پس، مدام تکرار نکن: ' هر دختری چادر ندارد بی حیاست. ' که واژه ' حیاء ' پاکتر و مقدستر از آنست که در دهانهای آلوده تو و همسرت، جائی داشته باشد.

  • ۲۹ مرداد ۹۶ ، ۰۶:۰۲
  • بنده خدا

در پی افشاء موارد متعدد کودک آزاری توسط کشیشان کاتولیک، ' پاپ فرانسیس '؛ رهبر کاتولیکهای جهان، ضمن عذرخواهی و ابراز همدردی با قربانیان آن، اعلام فرموده بودند: ' باید قبل از پذیرش افراد متقاضی برای یک زندگی مذهبی (کشیشی)، از بلوغ عاطفی آنها، اطمینان حاصل نمود؛ برای مثال، هرگز نباید افراد متقاضی ای را که از مراکز و موسسه های دیگر، رانده شده اند پذیرفت. باید اطلاعات روشن و همراه با جزئیات و دلایل رانده شدن آنها را بررسی کرد. وقتی کشیشی در سوء استفاده جنسی مشارکت داشته باشد، این به معنای حضور شیطان است که آثار ' مسیح (ع) ' را توسط شخصی که می بایست معرفی کننده ' مسیح (ع) ' باشد، تخریب می کند. '

بر اساس آمار منتشر شده، ' واتیکان ' در طول یک سال، 800 فقره شکایت در زمینه کودک آزاری توسط کشیشان کاتولیک، دریافت و طبق اعلام ' واتیکان ' که در سال 2014 میلادی، بنا به دادخواست ' کمیته ضدشکنجه سازمان ملل '، منتشر شد، در خلال سالهای 2004 تا 2013 میلادی، در مجموع، 900 کشیش با این اتهام، خلع لباس و از کلیسا، اخراج گشته و ممنوعیت کشیش شدن مجدد آنها، صادر شد.

ای کاش این نظارت بر پوشش و ظاهر افراد، در ایران اسلامی ای که آقایان و بانوان با گزینش یک زندگی مذهبی، حصاری در اطراف خویش، حائل کرده و از نفوذ هر گونه آلودگی از آن سوی مرزها، ممانعت می کنند و تمایل شدیدی به استفاده از نمادهای مذهبی - از جمله، محاسن و حجاب برتر - دارند صورت می گرفت تا شاهد به سخره گرفتن و تخریب آثار پیامبران و ائمه - علیهماالسلام - به دست موجوداتی که خود را دنباله روی آنها معرفی می کنند - حال آنکه در عمل، تابع شیطان هستند - نباشیم! مسئله تضاد نوع پوشش و ظاهر اشخاص با شیوه واقعی زندگی آنها، مشکلیست که به اشاعه ریاکاری و فساد پنهان میان آنها، دامن زده و اجازه می دهد به راحتی، گرگی در لباس میش، ظاهر شده و بر هم زننده نظم مورد نظر ادیان، در استفاده از حجاب - که شناخته شدن پاک از ناپاک و مورد مزاحمت واقع نشدن بانوان، است - نیز، خواهد بود.

در ایران - علیرغم ادعای پاکی - شیوه تربیتی دختران و پسران به گونه ایست که هنگام ازدواج، مسئله ای که برای ایشان، از درجه آخر اهمیت، برخوردار می باشد پاکی دو طرف است؛ بدین معنا که حاضرند ازدواج در نزد خداوند حرام انسان پاک و انسان ناپاک صورت پذیرد ( به آیه 3 سوره ' نور '، مراجعه شود. )؛ اما دختران و پسرانشان از شیوه تجرد پاک، دوری گزینند. دلیل گسترش سریع و روزافزون نطفه های ناپاک نیز، همین بوده است. گویا بر خلاف عدم تمایلی که به گسترش فساد از خود، نشان می دهند، گسترش و تکثیر نسل و حفظ بقاء نزد ایشان، اهمیت بالاتری دارد.

  • ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۴
  • بنده خدا

' رابرت ادوارد لی ' که به عنوان فرمانده اصلی نیروهای جنوب در آمریکا و در قرن 19 میلادی، شناخته می شد بر اساس تجزیه و تحلیلهای انجام شده، نگرشی متمایل به برده داری، داشته است. اشخاص مذهبی زمان ' رابرت لی ' بر این اعتقاد بوده اند که: ' برده داری وجود دارد؛ چرا که خداوند چنین خواسته و زمانی پایان خواهد یافت که پروردگار امر نماید. ' به علاوه اینکه نیروهای جنوب  از حامیان نظام برده داری، به شمار می آمدند.

اتفاقی که چند روز گذشته، در پی برداشته شدن مجسمه ' ژنرال رابرت لی '، در شهر شارلوتزویل ایالت ویرجینیای آمریکا، رخ داد و طی آن، نژادپرستان راستگرا به ایجاد خشونت و سر دادن شعارها و ابراز حرکات برتری طلبانه نسبت به نژاد سیاه، پرداختند از جهاتی، بی شباهت به برخی حرکات تبعیض جنسیتی که گاه به گاه، در ایران و به بهانه حراست از دین، توسط عده ای که در هراس از میان رفتن حلاوت سالها برتری جوئی بر جنس زن، به سر برده و پشت آن، چیزی به جز، هوسرانی مشاهده نمی گردد، صورت می گیرد، نیست. موافقان تبعیض جنسیتی نیز، آن را خواسته و امری الهی معرفی و برابری دو جنس را مخالف دین خود، می دانند؛ حال آنکه به شخصه، هیچ تلاشی در نیل به پاکی واقعی و دیانت خویش، انجام نمی دهند. آلودگی و گناه  بودن اعمال مربوط به هر دو جنس، بوده و هیچ یک از پرهیز و تقوا، مستثنی نگشته اند. به طور نمونه، مشاهده مسابقه فوتبال - چه در ورزشگاه و چه به شکلی مجازی و از طریق رسانه ها - عملی لهو و لعب بوده و مسلمانان از انجام هر گونه لهو و لعبی، منع گشته اند. در نتیجه، پرهیز از آن، مختص جنسی خاص، نبوده که بحث و نزاعها صرفا، بر سر ورود بانوان به ورزشگاهها، ایجاد شود؛ بلکه مردان نیز، باید از آن، منع شوند و چنین است درباره موسیقی که شرط حرام بودن آن مطربانه و فسادآمیز بودنش است که با حصول شرایط فوق، ممنوعیت آن شامل مردان نیز، خواهد شد. رعایت نکردن حد شرعی ریش برای پلیسهای مرد و الزام چادر در مورد پلیسهای زن را نیز، می توان به این موارد، افزود.

اگر درد واقعی این گروه ممانعت از آلودگیست، پیش از حصول گسترش و همه گیری آن در جامعه زنان، دست به کار شده و مبارزه را از جنس در حال حاضر بیمار خود، آغاز نمایند که بدان، مبتلایند؛ هر چند، همسران ایشان نیز، در اثر مشایعت با این دست شوهران آلوده، از این ناپاکیها، بی نصیب نمانده اند. اینکه از چه روی، آلودگیهای فعلی را منکر گشته و شروع آن را مصادف با حضور بانوان در این عرصه ها، می دانند یک پاسخ دارد: تبعیض.

البته ریشه علاقه ایشان به وجود چنین تبعیضاتی را می توان در آن چه که در مطلب ' وقتی داشتن محاسن و پوشش برتر ملاک کسب حاکمیت جهانیست! '، آمده است مشاهده نمود.

  • ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۰۶:۳۸
  • بنده خدا