باغ عدن

پیام های کوتاه

شال بلند سفید = هووی چادر مشکی!

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۳۷ ب.ظ

داخل قطار خط ارم سبز، دو دختر به قول نیروهای پلیس ایران، ' خوش تیپ ' - این واژه ای هست که بارها از دهان پلیسهای متعدد، خطاب به شخص خودم، شنیده ام و به گمانم، طرز ادای آن هم، به شکلی یکدست بوده و گوئی با یکدیگر، چنین قراری گذاشته اند که در مواجهه با امثال من، به این شکل تحقیرآمیز، عمل نمایند - مشغول تلگرامشان بوده و تند و تند، حروف روی صفحه کلید گوشی را لمس می کردند. دختری محجبه - البته ملبس به حجاب برتر - پشت سر یکی از دو دختر خوش تیپ، ایستاده و به من، خیره شده بود. از نگاههایش، احساس کردم همچون اندیشمندان هم صنف خویش، مطلب ارزشمندی برای گفتن، دارد. سرانجام، به ایستگاه ' شادمان ' رسیده و برای تغییر خط، پیاده شده و جهت خستگی در کردن، روی یکی از صندلیهائی که معلوم نیست اگر قرار است کسی روی آنها، ننشیند، پس چرا کنار یکدیگر، ردیف شده اند، نشستم. دختر مجاهد که از قرار معلوم، مقصدش جائی آن سوتر می نمود - چرا که همانطور داخل قطار، ایستاده بود - ناگهان، از واگن، خارج و به سمت من، مجاهدت فرمودند. نزدیکم که رسید، با لحنی دلسوزانه - اما مزورانه - به ایراد نطق، پرداخت: ' آن دختری که کنار من، ایستاده بود از شما، عکس گرفت و برای مسخره کردن، فرستاد برای بقیه. ' از آنجائی که یک چشمم به دختر خوش تیپ مذکور، بود و اصلا مشاهده نکردم که دوربین گوشیش - حتی برای یک لحظه - به سمت من باشد، خیلی خونسرد گفتم: ' من نگاهم بهش، بود. در کل، وقتی شخصی گوشی دستش باشد، خیلی مراقبت می کنم که مبادا مرتکب چنین اعمال مجرمانه ای شود. حتی یک لحظه هم، گوشیش را به سمت من، نگرفته بود. ' با اصرار گفت: ' چرا. من دیدم. عکس شما را گرفت و برای تمسخر، فرستاد. ' در عوض برخورد تند - هم، به جهت دروغگوئی و هم، به سبب اینکه قصد داشت با نام شخصی دیگر، سخنان اهانت آمیزش را به من، منتقل کند - گفتم: ' خوب! چرا همان موقع نگفتید؟ ' جواب داد: ' ترسیدم دعوا شود و بگوید با گوشی او، چه کار دارم. ' باز، صبوری کرده و با لبخند، گفتم: ' نمی دانم. اگر می دیدم، حتما با او، برخورد می کردم. '

او که دیگر، از ناراحت و پریشان کردن من، مایوس شده بود نگاهی به خانم کنار دستی ام، انداخت و بسان کسی که تیرش به سنگ، خورده باشد با حالت و چهره ای ناراحت و شکست خورده، میدان نبرد را ترک و سوار قطار همان خط شده و رفت.

بعدها که در رفتارش، تعمق کرده و نگاههائی را که متناوبا به من و بعد، به آن دختر خوش تیپ، می انداخت بررسی نمودم، متوجه شدم همان لحظات، در حال تنظیم سناریوئی بوده تا هم، حرفی را که داخل گلویش، عقده کرده تخلیه کند و هم، بین دو هم صنف - البته به زعم شخص ایشان - تفرقه اندازد و دست آخر، درباره من، دست به چنان تادیبی، بزند که تا ابد، آن طرز پوشش را کنار نهاده و عنوان ' حجاب برتر ' تنها به چادر مشکی ایشان، اطلاق گردد و بس.

بیچاره! شال بلند سفید حائل در اطراف بدنم، هووی چادر مشکی ایشان شده بود.

  • ۹۶/۰۳/۲۲
  • بنده خدا
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.