باغ عدن

پیام های کوتاه

پلیس مهربان مترو و ظرفیت ایجاد 5000000 شغل جدید

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۰۴ ق.ظ

حضور دستفروشان متروی تهران به معضل بزرگی برای مسافران - به ویژه مسافران هر روزه آن - مبدل گشته؛ بخصوص آنکه علاوه بر محدود کردن فضای داخل واگنها و نیز، اشغال صندلیهای مخصوص مسافران - که علیرغم وجود فضا، به تعداد محدودی داخل ایستگاهها، قرار داده شده اند، به مشاجره با مسافران و ایجاد مزاحمتهای گاه و بی گاه برای آنها نیز، مبادرت می ورزند. منشاء تمامی این نزاعها، علاوه بر ایجاد صداهای گوشخراش و فشار وارد آوردن بر پیکر خسته و رنجور مسافران، چیزی نیست به جز، بی توجهی به حقوق آنها، از طریق نقض حریم خصوصی ایشان و اجازه اظهار نظر بی پرده و آشکار راجع به شکل ظاهریشان - با حالتی صمیمانه و ژستی نظریه پردازانه - یا دست انداختن و به تمسخر گرفتنشان، جهت تخلیه روانی ناشی از فشار کار و زندگی.

اینجانب که به عنوان مسافر دائمی این ' شهر بی آفتاب '، تا دیروز، با پرسشهای مکرر دستفروشان که: ' دستفروش هستی؟ کارتخوان داری؟ و ... '، از جانب تنی چند از این دست کارمندان شریف و محترم مترو - که همواره، مترو همچون فرزندی نامشروع، منکر ارتباط نسبی خود با ایشان، می گردد - مورد تمسخر و دست انداختن، قرار می گرفتم، امروز، متوجه آغاز فاز جدیدی از ' بازی برای سرگرمی 'هایشان، شدم. روی صندلی سکو، نشسته بودم که صدای خانم دستفروشی که چند صندلی آن طرفتر، به همراه همکار خانمش، نشسته بود به گوشم، رسید که با صدائی بلند - به نحوی که برای من، قابل شنیدن باشد - گفت: ' نه بابا! فروشنده نیست. این دختر همیشه، به همین شکل، لباس می پوشد؛ شال سفید و مانتوی جلوباز. ما فروشنده ها چه؟ همیشه مشکی، موقر، خانم. همیشه هم، چتر همراهش، است. ' این کار همیشگیشان است. کافیست دختری تنها در نظرشان، زیبا و کمی متمایز جلوه نماید. آن گاه، بدون رعایت آداب و قانون، دهان باز می کنند به انتقادهای تند علیه شکار جدید - شاهد این رفتارشان با موارد متعددی؛ من جمله دختری به زیبائی دختر شاه پریان، خانمی که استاد دانشگاه بود و ... بوده ام. به گمانشان، نظر شخص شخیصشان بسیار ارزشمند و مورد توجه، است.

من که دیگر، خونم به جوش آمده و ایستگاه مورد نظر نیز، فاقد پلیس بود به ایستگاه دیگری، مراجعه و ترسان و لرزان به سمت دفتر پلیس، حرکت کردم. همانطور که گوشه ای ایستاده و برای داخل شدن، این پا و آن پا می کردم، متوجه شدم پسری دستفروش به دفتر پلیس مربوطه، وارد و با لحنی صمیمی و آشنا، کلید سرویس بهداشتی کناری و همواره، بسته بر روی مسافران را از افسر، دریافت نموده و وارد شد. همچنان، جهت داخل شدن، مردد بودم که بار دیگر، پسری دستفروش و همسن و سال پسر قبلی آمد و به همان شیوه، کلید را تحویل گرفته و وارد شد. من که از مهربانی پلیس مترو، به وجد آمده و به نتایجی نیز، دست یافته بودم، از عمل شریرانه ای که در سر داشتم منصرف و با قلبی نادم و پشیمان، مسیر رفته را بازگشتم. به واقع، امکان ایجاد 5000000 شغل شریف برای نامزد انتخاباتی، دور از اختیار و واقعیت، نبوده است.

  • ۹۶/۰۵/۱۲
  • بنده خدا
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.