باغ عدن

پیام های کوتاه

بعد از ظهر چند روز گذشته، برای رفتن به مکانی زیارتی که به گونه ای، با خاطرات دوران کودکی و نیز، با رویاهای شبانه ام، پیوندهائی دارد، به محله ' قلهک '  - واقع در منطقه 3 شهرداری تهران -، رفته بودم و طبق معمول، با استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی مترو. در حال حرکت به سمت پله برقی ایستگاه، بودم که نگاهم با نگاه یکی از کارمندان نظافتی مترو که همیشه، با دیدن من، تمام وظیفه اش مبدل به نگاههای معنادار، درآوردن صداهای اهانت آمیز و انجام حرکات مشمئزکننده، می گردد، تلاقی نمود. او که آن سمت سکو، مشغول قدم زدنهای بی هدف بود با دیدن من، متوقف شد و شروع کرد به خیره شدن و انتقال حس ارعاب و تهدید از طریق حرکات سر و اجزاء مختلف چهره و زیر لبی گفت: ' می بینی. نشانت می دهم. ' مثل همیشه، اهمیتی نداده و به راهم، ادامه دادم. هنوز، به بالای پله برقی، نرسیده بودم که سر طاسش از پشت پله ها، نمایان گشت و همانطور که از کنارش، عبور می کردم، با خنده ای چرکین و تهوع آور، گفت: ' سلام. ' نشنیده گرفته و به سمت خروجی مترو، ادامه مسیر دادم؛ ولی کاش ماجرا همین جا، متوقف می شد؛ چرا که زنی حدودا 30 ساله با موهائی بلوند و لباسهائی معمولی که گوشه پارک، روی یکی از صندلیها، نشسته و گوشی نسبتا بزرگش را به سمت من، نشانه رفته و در حال ور رفتن با آن، بود بعد از اینکه از مقابلش، عبور کردم، از پشت، صدایم کرد و گفت: ' خانم! '. خوشبینانه، برگشتم که دیدم با همان گوشی، مشغول فیلمبرداری و یا شاید هم، عکسبرداری از من، است. بلافاصله، چترم را پائین آوردم تا مانع این عمل متجاوزانه و غیرقانونیش شوم که قلدرمآبانه، فریاد زد: ' چترت را بیاور بالا. ' گفتم: ' خب. دارید فیلمبرداری می کنید. ' باز هم، حرفش را تکرار کرد و چون همچنان، چترم را حائل کرده بودم، از فیلمبرداری، دست کشید و گفت: ' چرا همیشه، دنبال من هستی؟ چرا هر جائی که می روم هستی؟ چه کسی تو را فرستاده؟ صبر کن. پلیس که بیاید، همه سوابقت را بیرون می کشد. '؛ ولی اصلا، دستش برای شماره گیری، به تلفن، نمی رفت و صرفا، به تهمتهایش، ادامه می داد. گفتم: ' من با شما، چه کار دارم؟ من همیشه، برای زیارت، به این جا، می آیم. الان هم، از مترو، بیرون و یک راست، به این جا، آمدم. شما خودتان کجا بوده اید که می فرمائید دنبال شما هستم؟ '. بی درنگ، پاسخ داد: ' همه جا دنبالم هستی؛ مترو، ... ' دیگر، ادامه نداد و گفت: ' پلیس که بیاید، با یک نگاه، می فهمد چه کاره هستی. ' من که دیگر، خونم به جوش آمده بود گفتم: ' اصلا، صبر کن زنگ بزنم به پلیس تا ببینم که هستی؟ پلیس که بیاید، مشخص می شود. '

با فوریتهای پلیسی 110، تماس گرفته و قضیه را برایش، شرح دادم و قرار شد مامور بیاید؛ اما از روی تجربه، می دانستم آمدنش با آن فوریتی که می گویند، نخواهد بود. از او، خواستم به سمت مکان زیارتی مربوطه، آمده تا خانم پلیسی که همیشه، آن جاست به او، بفهماند که رفتن من به آن جا، کار همیشگیم بوده و ارتباطی با ایشان، ندارد؛ اما گوئی تمایلی نداشت برای شکایات بعدی، شاهدی داشته باشم و گفت: ' لازم نیست. همان 110 کافیست. '؛ ولی انگار بر خلاف آن چه که می نمود، علاقه ای به مواجهه با مامور  110 را نیز، نداشت؛ چرا که به تدریج، اضطراب بر او غالب گشت؛ اما با چهره ای خونسرد، تلاش می کرد آن را پنهان ساخته و گفت: ' این بار که گذشت. دفعه دیگر، اگر ببینمت، آن وقت، هر دویمان به 110، زنگ می زنیم. ' و در حال رفتن یا بهتر بگویم، در حال فرار کردن، بود که مانعش شده و گفتم: ' کجا می روی؟ فیلمبرداری کردی، هر چه هم که دلت خواست گفتی، حالا، همینطوری می خواهی بروی؟ '.

فیلمبرداریش را انکار کرده و داشت می رفت که این بار، با دست، شانه اش را به آرامی، به عقب کشیدم تا بایستد که با لحنی تهدیدآمیز، گفت: ' به من، دست نمی زنی ها! '. جواب دادم: ' پس، بایست تا پلیس بیاید. اصلا شاید، می خواهی تلکه ام کنی. ' با این حرف، بود که خونسردیش را از دست داد و پا به فرار گذاشت. تا دم خیابان شریعتی، به دنبالش، دویدم تا یا جلویش را گرفته یا حداقل، سرنخی از اینکه به کجا، می رود، به دست بیاورم که سوار تاکسی شده و فرار کرد. خیالم راحت شد که تصویرش داخل دوربین پلیس راهنمائی و رانندگی، ثبت شده و برای پیگیریهای بعدی، قابل استفاده بود.

به امامزاده که برگشتم، پسری موتورسوار با حالتی که هدفدار به نظر می رسید، نزدیک آمده و پس از پرسش درباره اینکه: ' موتور می خواهی؟ آدرس می خواهی؟ ' و نیشخندهای کثیف، درخواست شماره کرد. چهره اش بسیار شبیه زن متجاوز بود. در نتیجه، شماره پلاک موتورش را برداشته و از او، فاصله گرفتم. او هم، با دیدن بی محلی من - در حالیکه هنوز، نیم نگاهی به من، داشت - آن جا را ترک کرد.

سرانجام، پلیس 110 پس از حدود 40 دقیقه، از راه، رسید و تنها کاری که انجام داد دادن برگه گزارش 110 بود. من که دیگر، نه وقت و نه حالی برای زیارت، برایم، مانده بود به داخل امامزاده، رفته و قضیه را برای پلیس زن آن جا، شرح دادم که همانطور که انتظارش را داشتم، عامل وقوع جرم را به نحوه پوشش بنده، ارتباط داده و گفتند: ' این جا، کسی چتر برنمی دارد. کسی هم، شال سفید نمی بندد. مدل پوششت هم، جذب کننده است. خوشگل هم که هستی. همه اینها سبب وقوع جرم می شود. در واقع، اینها یک اکیپند. یکی فیلمبرداری کرده و دیگری شماره می گیرد و بعد هم، نوبت اخاذیست. برو به کلانتری و بگو که: ' امنیت جانی ندارم. ' '

تشکر و خداحافظی نموده و آن جا را ترک کردم؛ ولی چیزی که بیشتر از خود مجرم و عمل وی، ذهنم را درگیر کرده بود قانون ' منع پوشش به شیوه ای غیر از سلیقه یک عده خاص ' بود و اینکه چطور این دست از قوانین، زمینه وقوع انواع جرائم را علیه بانوان، فراهم می آورند؛ جرائمی از قبیل ' اخاذی بابت نحوه پوشش مخالف نظر گروهی خاص '، ' ایجاد مزاحمت برای نوامیس، با این گمان که دختران و زنان شکار شده توسط ایشان، به سبب سبک پوشش خود، جرات مراجعه به پلیس را نخواهند داشت '، ' آدم ربائی به بهانه ماموریت دستگیری بانوان به قول ایشان، بدپوشش '، ' وارد آوردن اتهامات بی اساس داشتن فساد اخلاقی به ایشان،  تنها با استناد به باز هم، نحوه پوشش و عدم ترس از برخورد قانونی توسط ضابطین قضائی؛ چرا که ایشان را هم عقیده و همراه با خود، فرض می نمایند '، ' سوء استفاده احتمالی از شرایط این گروه از بانوان و کشاندن آنها با ارعاب و تهدید به مورد پیگرد قانونی قرار دادن، به سمت باندهای فساد و فحشاء ' و ... .

با این حساب، می توان گفت قانونگزاران و مجریان آنها نیز، به نوعی، اگر ' مباشر ' یا ' شریک ' در جرم، که در قانون، به ترتیب، ' عامل مستقیم جرم ' و ' شخصی که درگیر و موثر در جرم، بوده و وقوع جرم مستند به عمل ایشان نیز، می باشد. '، تعریف شده اند به حساب نیایند، با ایجاد زمینه و تحریک و تشویق مجرم به ارتکاب این گونه اعمال مجرمانه، ' معاون جرم ' خواهند بود؛ چرا که ' معاون جرم ' طبق قوانین، به شخصی، اطلاق می گردد که در حاشیه ارتکاب فعل مجرمانه فرد مجرم، قرار داشته و با علم و عمد، وسائل ارتکاب جرم را تهیه یا راه ارتکاب آن را به مجرم، آموزش می دهد یا به نحوی، محرک ایشان به انجام فعل مجرمانه، می باشد.

شاید - و باز هم، تاکید می کنم شاید - رعایت پوششی خاص توسط بانوان، برقرارکننده نظم و امنیت به حساب آید - که از طریق تجربه، ثابت شده تاثیری در امنیت خود بانوان، نداشته و صرفا، فراهم آورنده امنیت روانی برای همان قشر با همان سلیقه بخصوص، می باشد؛ چرا که بدین شکل، همه را موافق خویش پنداشته و به جهان، می نمایانند -؛ اما وقتی وضع و اجراء این دسته از قوانین، نه تنها، عاملی جهت تحقق نظم در روابط میان ' فرد و جامعه ' و ' فرد و دولت '، نبوده؛ بلکه بر هم زننده نظم و امنیت در سطح اهم آن که جلوگیری از وقوع افعال مجرمانه علیه زنان - به عنوان قشر آسیب پذیر جامعه - می باشد، هستند، تلاش و اصرار به اجراء صد در صد آن توسط بانوان، در صورتی که منجر به وقوع جرمی که قانونگزاران و مجریانش از احتمال صد در صد وقوع آن، آگاهی دارند - طبق آمارهای در دست - شود، عنوان ' معاونت در جرم ' شایسته ایشان خواهد بود.

ما که زمانی عربستان را مظهر جهالت دانسته و یکی از مصادیق این رفتار جاهلانه را شیوه تبعیض آمیز و خشونت بارشان علیه بانوان، می دانستیم اکنون، باید شاهد سبقت گرفتن ایشان از خود، باشیم که همه آن را مرهون همنشینی با خوبان و منصفترین کشورهای جهان در باب ' حمایت از حقوق بانوان و کودکان '، هستند.

  • ۹۶/۰۷/۰۸
  • بنده خدا
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.