باغ عدن

پیام های کوتاه

۱۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

' پرسه زنی ' در لغت، به معنای گردش بیهوده افراد بیکار یا رفتن یک مرید به بازارها و کویها، به دستور پیر و جهت گدائیست و در حقوق، تعریفی از آن، ارائه نشده است؛ لیکن در قانون مجازات اسلامی، مجازاتی برای آن، مقرر شده؛ چرا که زمینه ساز ارتکاب جرائم سنگین می باشد. با این وجود، هر گونه گشتن بی هدف در معابر و نداشتن پیشه ای معین را نمی توان ' ولگردی ' یا ' پرسه زدن ' - به معنای منفی آن، نامید؛ بلکه ارکانی دارد که در صورت تحقق آنها، می توان فرد را ' ولگرد ' خطاب کرد؛ از جمله، سوءنیت و قصد ارتکاب بزه مذکور، نداشتن وسیله امرار معاش به نحوی که از روی بی قیدی یا تنبلی، تن به کار ندهد، نداشتن اقامتگاه مشخص و اینکه فرد همواره، بدان اشتغال داشته باشد. وجه تمایز یک ' پرسه زن ' و ' گردشگر ' قدرت است؛ به نحوی که اگر شخصی در جائی، حضور داشته و در سیمای ظاهری خود، به نظر نرسد توانائی خرید کردن از مغازه های اطراف را داشته باشد یا به هر دلیلی، تصور شود قصد وی از حضورش، چیز دیگریست، به شخصی، تبدیل می شود که ' مزاحم ' بوده و نباید آن جا، حضور داشته باشد که بدین شکل، شخص به یک ' پرسه زن '، مبدل می گردد. در حقیقت، ' گردشگری ' مشروعیت داشته؛ اما ' پرسه زنی ' فاقد مشروعیت خواهد بود.

در ادامه شکایت بنده از پلیس زن مترو، مبنی بر بازرسیهای پی در پی محتویات کیفم ( جهت آگاهی از جزئیات آن، به مطالب، ' وقتی مصلحت ایجاب می کند دختر تنها از یک حق مسلم اجتماعی، محروم شود! ' و جهت اطلاع از وقایع بعدی آن، به مطالب ' لطفا رسیدگی شود! ضامن جان، مال و حیثیت مسافران مترو چیست؟ ' و ' وحدت و هماهنگی دستفروشان، کارمندان و پلیس مترو قابل ستایش است! '، مراجعه شود. ) که در نتیجه گزارشات مکرر و غرض ورزانه برخی کارمندان مترو، انجام می شد و مرا ناچار به بردن شکایت نزد بازرسی پلیس، کرده بود، جهت پیگیری آن، با قسمت شکایات بازرسی پلیس، تماس گرفته و با این جوابیه، روبرو شدم: ' ایشان پس از مشاهده توسط ماموران مختلف، در ایستگاههای متعدد مترو، سرانجام حین پرسه زنی در اطراف دستگاه خودپرداز ایستگاه متروی ' شادمان '، به وسیله عوامل پلیس مترو، متوقف و به اتاق پلیس، هدایت؛ ولی از ایشان، رفع ظن شد. ضمنا، همه موارد با رعایت حقوق شهروندی، انجام و مراتب به نیروهای پلیس نیز، اعلام گردید. '

پرسیدم: ' معنای ' پرسه زنی ' چیست؟ یعنی گشتن بی هدف افراد بیکار و به صورت همیشگی که اقامتگاه و منبع امرار معاش مشخصی ندارند. آیا استفاده از خودپرداز، جهت گرفتن موجودی، پرداخت قبض و دریافت وجه نقد، خرید کردن یا پیتزا، پیراشکی و ... خوردن ' پرسه زنی ' حساب می شود؟ '. این خانم به صورت مکرر و طی گزارشات به قول خود ' مردمی'، مرا مورد بازرسی، قرار داده و در نهایت، دست به اهانت و ایراد اتهام، می زند. یک بار هم که به دلیل شلوغی ایستگاه ' مفتح '، قادر به سوار شدن نبودم، پس از بازرسی کیف و باز کردن شال سفیدم که همیشه، جلوی آن را با دستانم، می گیرم - جهت حفظ حجاب؛ چرا که حجاب فقط مخصوص چادریها نیست و غیر چادری مومن و معتقد هم، داریم - در حضور پلیس مرد، اقدام به کشف حجاب، نمود و با اشاره به لباسی که زیر مانتو، پوشیده بودم، گفت: ' این چیست؟ ' و من در جواب، گفتم: ' باز می کنید. بعد، می گوئید: ' این چیست؟ '. من که شالم را گرفته بودم. ' سپس، به زور مرا داخل واگن تا خرخره پر قطار، انداخت و مدام، فشار می داد که در اثر عادت نداشتن به آن شکل وحشیانه، داخل شدن، منجر به بیماری و تب کردن دو روزه ام شد. ایشان می توانند پرسه زنی مرا در دوربین مداربسته خود، نشان بدهند؟ '.

بازرسی پلیس هم، فرمودند: ' ما بدیشان، گفته ایم که تذکر لازم را به ماموران خود، بدهند؛ ولی اگر قصد دارید بیشتر تحقیق شود تا دوربین مدار بسته بررسی و دروغ ایشان فاش شود، باید به دادسرای انتظامی، شکایت کنید؛ چرا که آنها فیلمهای ضبط شده دوربینشان را به شما، نشان نمی دهند؛ ولی شما نگران نباشید. از آنجائی که بازرس رفته و تذکر داده، دیگر این کار را نمی کند؛ چون می داند دوباره، با بازرسی، تماس می گیرید. ' تشکر و خداحافظی کردم.

به قصد دریافت راهنمائیهای بیشتر، با یکی از مشاوران حقوقی نیز، مشورت کرده و پرسیدم: ' آیا سرک کشیدن کارمندان مترو به داخل خودپرداز، جهت تجسس و تعقیب افراد در هر جا و حتی تا درب منزل و سپس، فرستادن پلیس جهت تحقق واقعی نتیجه تجسس که آگاهی از اطلاعات اشخاص، می باشد، قانونیست؟ ' که پاسخ منفی بود. از مشکلاتی که برخی کارمندان مترو و دستفروشان با تعقیب و ایجاد مزاحمت و درخواست دوستی با من، درست کرده و با پاسخ منفی من، روبرو شده و اکنون، در صدد تلافی یا هر نیت شوم دیگری برآمده بودند، گفتم که ایشان اظهار داشتند: ' درست است که کارشان جرم است؛ ولی شما که  خانمی باآبرو و باشخصیت هستید، راهتان را عوض کنید تا با آنها، مواجه نشوید. هر قدر شکایت و سعی در مقابله کنید، پرروتر می شوند. ' ولی آیا این چاره کار است، وقتی یک سال تغییر مسیر دادنها هیچ نتیجه مثبت و مفیدی برایم، نداشته است؟ آیا روش به استخدام درآوردن اشخاص، توسط نهادها و سازمانهای دولتی یک کشور اسلامی، باید چنین باشد که هر بی سر و پائی وارد سیستم، شده و در پوشش کار و انجام وظیفه، به ایجاد مزاحمت و بر هم زدن امنیت اشخاص، بپردازد؟

  • ۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۳۴
  • بنده خدا

سیستم حمل و نقل عمومی مترو اگر ارث پدری هم، بود، باز هم، امکان وضع قوانینی منفک از قوانین مصوب و اجراء دلخواه آن به دست مدیران، کارکنان و پلیس آن، وجود نداشت. جالب است در این مکان مقدس که سازندگان و بانیانش آن را با خط مقدم جبهه جنگ، یکسان انگاشته و از در و دیوارش، شعارهای گوهربار فراوان - راجع به عدم خرید از دستفروشان و در نتیجه، کمک به اقتصاد و تولید ملی - و آیات و احادیث فراوانی درباره صداقت و راستگوئی و احترام به قانون، به چشم می خورد، شاهد چنان هماهنگی عمیقی میان دستفروشان، کارمندان و پلیس مترو هستیم که قابل ستایش و تحسین می باشد. 

زمانی که کارکنان مترو به زندگی خصوصی یکی از مسافران، علاقمند و کنجکاو می شوند، همین علاقمندی و شدت کنجکاوی را می توان میان دستفروشان آن نیز، مشاهده کرد؛ طوری که با مشاهده مسافر مورد نظر،  یک یک آنها پچ پچ را آغاز و سپس، لب به سخن گشوده و می خواهند به نحوی، خویشتن را به وی، نزدیک سازند: ' دستفروش هستی؟ زیاد می بینمت؟ دانشجو هستی؟ سر کار می روی؟ کارتخوان داری؟ چه می فروشی؟ '. جالب این جاست که اگر دستفروش هم، باشی، با دستانی خالی، چیزی جز عنوان ' دستفروش باد و هوا '، زیبنده موقعیتتان نمی باشد.

همزمان با دستفروشان - که با اطمینان بسیار، می توان ایشان را کارمندان غیر رسمی مترو دانست - کارمندان رسمی آن نیز، یکی پس از دیگری، همراهی کردن مسافر مذکور تا دم در منزلش را که از نظر قانونی، در حکم تجسس، مزاحمت برای نوامیس و نقض حریم شخصی افراد، است در دستور کار خویش، قرار داده و با ورودش به مترو، آزار و اذیتهای زبانی و همراه با ایماء و اشاره خویش را از سر می گیرند. یک روز، خواستار تبادل شماره تماس با مسافر مونث، می شوند. یک روز، به دنبال همراهی و مشایعت با او، گشته و روز دیگر که از هر گونه ایجاد علقه و ارتباطی، قطع امید می کنند، از حربه فرستادن پی در پی پلیس مترو بر سر مسافر مذکور و بازرسیهای بی دلیل و مکررش، بهره می برند تا شاید بتوانند با یافتن دستاویزی از وی - همچون دستفروشانی که آنها را به چنگ آورده و اسیر و برده خویش می سازند - دختر مورد نظر را نیز، این بار، با زور و نه با خواهش و تمنا، اسیر هواهای نفسانی خویش سازند؛ چرا که او را ' دختری تنها ' یافته و در این مواقع، چه فکر و خیالهای رنگارنگی به افکار مردان هوسباز، خطور نمی کند که هم، مالک خود دختر شده و هم، مالک مال و اموال او.

متعاقب اتفاق چند روز گذشته که شرح آن در مطلب ' وقتی مصلحت ایجاب می کند دختر تنها از یک حق مسلم اجتماعی، محروم شود! '، آورده شد و ناگزیر، به دلیل مزاحمتها و بازرسیهای مکرر یکی از پلیسهای زن مترو که به مدت یک سال است به دستور یا خواهش کارمندان مترو و دستفروشانش، این شیوه را اتخاذ نموده و اخیرا، قصد به میان کشیدن دیگر همکاران زنش را هم، دارد؛ چرا که با نشان دادن من به آنها و به زبان آوردن حرفهای بی سر و ته و بی پایه و اساس، صرفا، به این دلیل که بنده مسافر هر روزه مترو هستم - حال به هر دلیل؛ چه برای تفریح و خرید و چه جهت انجام کارهای اداری و ضروریتر -، قصد حساس کردن ایشان را نسبت به من، دارد، با بازرسی پلیس تماس گرفته بودم، از فرماندهی پلیس مترو با اینجانب، تماس گرفته و فرمودند: ' خانمی به این نام، در بین پلیسهای مترو، وجود ندارد.'؛ اما با گرفتن مشخصات ظاهری وی و همچنین، مشخصات پلیس مردی که همیشه، در ایستگاه مذکور، حضور داشته و نام پلیس زن را به دروغ، به من و مامور پلیس 110، داده بود، قول دادند موضوع را بررسی و با من، تماس بگیرند.

در این جا نیز، می توان رد هماهنگیهای بی نظیر دستفروشان، کارمندان و پلیس مترو را مشاهده نمود؛ به نحوی که پس از ایجاد مزاحمتها و آزار و اذیتهای پی در پی دختر تنها و قربانی، یکدیگر را فراری  داده و از چنگال قانون، رهائی می بخشند. ابتداء، پلیس متروی ایستگاه با کلانتری، تماس گرفته و آمدن مامور 110 را به تعویق می اندازد تا شاید قربانی خسته و از شکایت، منصرف شود؛ لیکن با دیدن پافشاری دختر مبنی بر حضور پلیس 110، رئیس ایستگاه کارمند خاطی را فراری داده و پلیس مترو نیز، کوچکترین حرکتی جهت دستگیری وی، ننموده و معاونت در فرار مجرم، می کند. با سر رسیدن مامور 110، رئیس ایستگاه از دادن نام کارمند خاطی، خودداری نموده و همچون ابلهان، اظهار می دارد: ' من نمی دانم چه کسی داخل اتاق کنترل، نشسته بود. ' و سپس، ادعای پلیس بودن کارمند را مطرح می سازد. پلیس متروی ایستگاه نیز، نام پلیس زن مزاحم را به دروغ، بیان داشته و بدین ترتیب، همه مجرمان دست در دست یکدیگر، تلاش می کنند از مهلکه، نجات یابند.

در نتیجه، مجددا ناچار خواهم بود شما را به خواندن مطلب ' لطفا رسیدگی شود! حافظ جان، مال و حیثیت مسافران مترو چیست؟ '.، ارجاع دهم.

  • ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۷:۰۸
  • بنده خدا

به جهت امنتر بودن سیستم حمل و نقل عمومی به نسبت تاکسیها و ... - از آن رو که امکان قربانی جرائم خشن شدن؛ از جمله آدم ربائی، تجاوز به عنف و جرائمی از این دست که با وجود فساد گسترده در ایران، از احتمال بالائی، برخوردار است - بنده از مشتریان دائمی مترو و ایضا، شرکت اتوبوسرانی تهران، می باشم. دیروز عصر، پس از خروج از مترو و به محض سوار شدن به اتوبوس - جهت عزیمت به منزل - به دلیل اشغال بودن صندلیهای جلوئی و تابش شدید آفتاب به صندلیهای سمت مقابل، ناگزیر روی صندلی کناری خانمی که خالی و در جهتی که از جهت تابش آفتاب، در وضعیتی مناسب، قرار داشت، نشستم. چهره اش آشنا می نمود. کوتاه قد و نحیف بود و چهره ای بدون آرایش و پوششی سر تا پا، مشکی به تن داشت؛ البته با مقنعه. به محض استقرار روی صندلی، در حالیکه به چترم، اشاره می کرد، گفت: ' خوب می کنی با خودت، چتر می آوری. ' به نشانه تایید، سری تکان دادم؛ بدون کوچکترین کلامی - اصولا، در ارتباط با افراد ناآشنا، بسیار محتاط عمل می کنم.

بی مقدمه پرسید: ' از سر کار، می آئی؟ '. گفتم: ' نه. ' پرسید: ' درس می خوانی؟ '. جواب دادم: ' بله. ' کنجکاویش بیش از اینها، بود؛ چرا که انگشت گذاشت روی آن چه که نباید می پرسید و اصرار پشت اصرار که حتما، باید اعتراف کنم: رشته و مقطع تحصیلی. در ادامه، رفت سراغ اینکه آیا کلاس کنکور ارشد یا دکترا می روم یا دانشگاه. با درخواستهای پیاپی و امتناع من - چرا که نقض حریم خصوصیم بود -، با حسی طلبکارانه، گفت: ' هر طور راحت هستی. ' سپس، گوشیش را برداشت و در حالیکه با شخصی در آن سوی خط، صحبت می کرد، با لحنی ناراحت، شروع کرد به تشر زدن: ' این برنامه ریزی بود که کردی؟ '.

پیش خودم، فکر کردم: ' چرا این قدر عصبانی؟ چرا این همه طلبکار؟ اطلاعات خصوصی افراد چه اهمیتی برای او، دارد که تا این حد، از عدم دستیابی به آنها، خونش به جوش می آید؟ '. همانطور که مشغول صحبت کردن با گوشی، بود، به مقصد، رسیده و در حال پیاده شدن از اتوبوس، بودم که با یک نگاه، چهره خانمی که دو مرتبه، جلوی گیت مسافران ایستگاه متروی ' صادقیه ' - البته با چادر -، دیده بودم به ذهنم، خطور کرد. به یاد حرفهایش که از ' یک برنامه ریزی ناکام '، صحبت می کرد، افتادم. آیا برنامه ریزی ' مترادفی جهت پوشاندن واژه ' نقشه '، بود؟

  • ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۲۷
  • بنده خدا

دیروز، از طریق ایستگاه ' توحید '، وارد سیستم حمل ونقل عمومی ویران و پر از اغتشاش مترو، شدم. به خاطر دارم که یک سال گذشته، دو خارجی که با هم، در حال خروج از ایستگاه ' امام خمینی (ره) '، بودند، درباره اوضاع مترو، در حال گفتگو با یکدیگر، بودند که یکی به دیگری، می گفت: ' وای! این چه وضعیست؟ دقیقا، مثل یک چاله می ماند. ' که مورد تایید همراهش، قرار گرفت. از آنجائی که در حال حرکت و جهت حرکتمان نیز، درست بر خلاف یکدیگر، بود، شنیدن از این قسمت به بعد مکالمه شان، برایم، مقدور نبود. علاوه بر شکل نافرم، راهروهای طویل و عمق فراوان مترو، تبدیل اکثر قسمتهای آن به فروشگاه - آن هم، فروشگاههائی که مولد انواع بوهای نامطبوع ترشیجات و ... است - و طرح ساماندهی شهرداری به دستفروشان مترو که زمانی، رها بوده و به قول مسافران، در حال انجام بازی ' دزد و پلیس '، بوده اند و اکنون با ثبت نام و به قول ایشان، ' ساماندهی ' آنها، جزء کارمندان نیمه محترم مترو، درآمده اند و همچنین، به استخدام درآوردن برخی از کارمندان که خود را به اشتباه، مامور تجسس در زندگی خصوصی اشخاص و تعقیب آنها تا دم در منزل ایشان، دانسته یا جهت خالی نماندن عریضه، به تمسخر و دست انداختن مسافران یا عرض ارادت و اظهار دوستی اجباری با جنس مونث، می پردازند، چهره ای ناشایست و بی نظم به آن، داده؛ گوئی جائی خارج از شهر و دارای قوانین و ضوابطی جداگانه است که انواع کارهائی که در خارج از آن، جرم محسوب شده و با تماس با پلیس 110، قابل پیگیریست توسط پلیس مترو، به هیچ انگاشته می شوند.

از آنجائی که وسواس شدیدی در کنترل دهان و روابطم، داشته و به شدت، از ایجاد ارتباط با اشخاص آلوده، پرهیز می کنم، روز گذشته نیز، هنگام ورود به مترو، از خدا، می خواستم از آن دست، مزاحمتهای همیشگی ای که سیستم مترو و کارکنان رسمی و غیررسمیش بر سر من و ما، می آورند، خبری نباشد. کمی آن طرفتر از ایستگاه متروی ' توحید '،  اغذیه فروشی ای قرار دارد که اکثرا، جهت صرف پیتزا و گاها، ساندویچ، به آن جا، مراجعه می کنم؛ چرا که علاوه بر داشتن فضائی نسبتا بزرگتر در مقایسه با برخی اغذیه فروشیها، قیمتهائی مناسب و حریم خصوصی بیشتری دارد. بر خلاف همیشه که به محض ورود به مترو، با شکلک درآوردن و پچ پچ کارمندان گیت و اتاق کنترل، مواجه می شدم، این بار، خبری از آن بی احترامیها و دست انداختنها، نبود. خدا را بابت رفع حداقلی آن، شکر گزارده و به سمت سکوی ' ارم سبز ' ایستگاه، حرکت کردم. دوباره، همان دستفروشها و نگاهها و درگوشیهای معنادار. با لحنی گله آمیز و صدائی که شنیده شود، گفتم: ' خرابکارند که این قدر، سر به سر مردم، گذاشته و شر به راه می اندازند دیگر. ' کمی، خود را جمع کرده و دیگر، چیزی نگفتند و با ورود قطار به ایستگاه، سوار شدند.

پس از خوردن کمی کیک و شربت، من نیز، سوار شدم؛ اما بر خلاف همیشه که ایستگاه ' شادمان ' خط عوض کرده و وارد خط 2، می شدم، به دلیل مزاحمتهای کارمندان ایستگاه مذکور که چند روز گذشته، به اوج خود، رسیده بود، مجبور شدم تا ' ارم سبز '، پیش رفته و از آن جا، خود را به ایستگاه ' صادقیه ' - خط 2 -، برسانم. این هم، از نعمت امنیت ایران اسلامی عزیز که ' دختر تنها ' برای رسیدن به مقصد، مجبور خواهد بود زحمت دور شمسی و قمری زدن را بر خود، هموار ساخته و سرانجام نیز، این خود او خواهد بود که در عوض مزاحمان مترو، باید جوابگوی این دور شمسی و قمری زدن باشد و نه مزاحمان؛ چرا که از نظر پلیس مترو، کارمندان آن از هر گونه پیگرد قانونی ای، مصونند.

نزدیک سکوی ' صادقیه ' ایستگاه مذکور که رسیدم، جهت اخذ موجودی و حساب و کتابهای لازم، به سمت خودپرداز، رفتم. مردی که لباسی مشکی بر تن داشت پس از پائین رفتن از پله ها، مجددا به سمت بالا، برگشت و شروع به چرخیدن در اطراف من و ایجاد مزاحمت، نمود: ' شماره بدهم؟ چترت را بزن کنار که بتوانم ببینمت دیگر. شماره بدهم؟ یک کلمه بگو که ' آره ' یا ' نه '. چقدر بداخلاقی! '. بعد، به چپ و راست شدن و نشستن و برخاستن را آغاز کرد تا از پس چتر، نگاهی به صورتم، بیندازد. خیلی دوست داشتم به دفتر پلیس، مراجعه و از هویت شخص مزاحم و سوءنیتش در آزارها و اذیتهایش، سر دربیاورم؛ اما با به خاطر آوردن پیشینه شکایتم به پلیس مترو و جانبداریشان از افراد متخلف، از این کار، پشیمان شدم. به یاد حرف بانوئی مسن و با حجاب برتر، افتادم که در پی مزاحمتی که برایش، ایجاد شده و پلیس نیز، بی تفاوت ایستاده و در نهایت شکایت وی، او را از خود، رانده بود، با لحنی اعتراض آلود و خشمگین، می گفت: ' این جا لاشخورخانه باز کرده اید؟ '. حقیقتا هم، لاشخورخانه ای بیش نبوده و نیست. ( به مطلب ' این زن که بدحجاب نبود! '، مراجعه شود. ) موجودی گرفتم و پس از محاسبات لازم، به سمت صندلیهای سکو رفته و منتظر قطار شدم.

به واقع، چه کسی پاسخگوی مزاحمتهائی خواهد بود که از جانب دستفروشان مترو و بعضا، کارمندان ناشایستش، به مسافرانی که استفاده امن و آسوده از سیستمهای حمل و نقل، حق مسلمشان است خواهد بود؟

از گفته های پلیس زنی که چندین بار و طی گزارشات مکرر کارمندان مترو، مرا مورد بازرسی قرار داده بود و شرح حال بازرسی آخر نیز، در مطلب ' وقتی مصلحت ایجاب می کند دختر تنها از یک حق مسلم اجتماعی، محروم شود! '، به حضور عالی، رسید، یکی از غرفه داران ایستگاه متروی ' امام خمینی (ره) ' به پلیس مترو گزارش داده بود که: ' این دختر مدام، داخل غرفه ها، سرک می کشد و ما ناراضی هستیم. ' که من در جواب، گقته بودم: ' مگر آنها را برای فروش، نگذاشته اند؟ ' و از قرار معلوم، برخی از غرفه داران، همان دستفروشهائی هستند که متناوبا، پس از جمع آوری غرفه، مجددا به فروش اجناس خود، در داخل واگنها، می پردازند و توضیح مزاحمتها، آزار و اذیتها و شایعه سازیهایشان علیه من و سایر مسافران، در مطالب ' پلیس مهربان مترو و ظرفیت ایجاد 5000 شغل جدید '، ' وقتی زن متاهل ملک خصوصی و دختر تنها و دارائیهایش جزء انفال، رده بندی می شود! '، ' ببینم ستوان! ون گشت بالاست؟ ' و ' باید به ' پاپ '، پناه برد؟ '، آورده شد. البته ناگفته نماند یکی از دستفروشها، از آشنایان اینجانب می باشد که رابطه خوبی با هم، نداشته و نداریم و احساس می کنم یک سر منشاء این شایعه پراکنیها به این دست از آشنایان بدخواه، باز می گردد.

این دست از مزاحمتهای گاه و بی گاه صرفا، مختص من نبوده و دامنگیر بسیاری از دیگر مسافران محترم مترو نیز گشته و خواهد گشت که به دلیل امکان اختلال در امنیت جامعه و جهت پیشگیری از وقوع انواع جرائم و آسیبها، برخورد با این پدیده و نیز، مراقبت بیشتر در آزمودن صلاحیت کارمندان حین استخدام، لزوم فوق العاده ای دارد. با این حال و علیرغم شکایات مکرر مسافران به پلیس مترو و بازرسی مترو، روز به روز، شاهد افزایش ساماندهی و قانونی کردن این دست اعمال جرم انگیز توسط قوانینی نانوشته و مصوب شخص کارمندان این مکان عمومی، هستیم.

  • ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۱۶
  • بنده خدا